پارت
پارت۱۷
جونگکوک:لطفا همگی توجه کنید
همه نگاه ها به سوی جونگکوک برگشت و با دقت گوش میدادن
جونگکوک:امروز میخوام به همه ی شما دوست دختر عزیزم و معرفی کنم پارک میون
پچ پچ هایی از سر گرفت
جونگکوک:درسته این یه خبر ناگهانی بود ولی خب باید بدونید رئیس همتون وارد رابطه شده خب به خوشگذرونی بپردازید
کی وو:متنفرم ازش واقعا ازارم میده که رئیس ماست
هیون سیک:برای منم خیلی سخته
کی وو:من میخوام با کی وان همدست بشم
هیون سیک:مطمئنی
رانگ:بعد از اینکار دیگه راه برگشتی نداری
کی وو:بهتر ازاینکه تا بشینیم و جونگکوک بهمون دستور بده
رانگ:شاید کاره نسبتا خوبی باشه
هیون سیک:اهوم میتونیم از این طریق جونگکوک و نابود کنیم
کی وو:البته من قبلا باهاش حرف زدم ما الان نقطه ضعف جونگکوک و میدونیم پس نیازی به نگرانی نیست
ماکیا حسابی تونسته بود به جونگکوک نزدیک بشه و حس خوبی داشت
به دیدن جیمین رفت تا کمی باهاش حرف بزنه
جیمین:مطمئنی چیزی نمیشه
ماکیا:توکه حقیقت و نمیگی منم مجبورم از راه جونگکوک وارد بشم
جیمین:حقیقت و میتونی تحمل کنی
ماکیا:چرا باید مامان و بابا بمیرن امکان نداره اتفاقی باشه مطمئنم یچیزی پشتشه شاید شما داشتین گول میخوردین گول خانواده جئون و کیم
جیمین:ممکنه ولی من واقعا چیزی نمیدونم تازه به کره رسیده بودم بعدم که وسایلم و توی خونم گذاشتم و همین که اومدم خونه خون روی زمین بود و مایا و مامان و بابا نبودن و بعد که کسی به من تیر زد من از هیچی خبر ندارم
ماکیا:ولی جونگکوک داره فراموشش کن خودم همه چی رو درست میکنم اینهمه مدت شما میخواستین ازمن مراقبت کنین ولی بینتیجه بود اما من بهتر بلدم از شما مراقبت کنم خب امروز کارای زیادی دارم توی شرکت فعلا خدانگهدار
و به شرکت رفت
فکرش درگیر شده بود حسابی
چطور باید از جونگکوک حرف میکشید
این فکرا دیوونش کرده بودن
..................
جونگکوک:لطفا همگی توجه کنید
همه نگاه ها به سوی جونگکوک برگشت و با دقت گوش میدادن
جونگکوک:امروز میخوام به همه ی شما دوست دختر عزیزم و معرفی کنم پارک میون
پچ پچ هایی از سر گرفت
جونگکوک:درسته این یه خبر ناگهانی بود ولی خب باید بدونید رئیس همتون وارد رابطه شده خب به خوشگذرونی بپردازید
کی وو:متنفرم ازش واقعا ازارم میده که رئیس ماست
هیون سیک:برای منم خیلی سخته
کی وو:من میخوام با کی وان همدست بشم
هیون سیک:مطمئنی
رانگ:بعد از اینکار دیگه راه برگشتی نداری
کی وو:بهتر ازاینکه تا بشینیم و جونگکوک بهمون دستور بده
رانگ:شاید کاره نسبتا خوبی باشه
هیون سیک:اهوم میتونیم از این طریق جونگکوک و نابود کنیم
کی وو:البته من قبلا باهاش حرف زدم ما الان نقطه ضعف جونگکوک و میدونیم پس نیازی به نگرانی نیست
ماکیا حسابی تونسته بود به جونگکوک نزدیک بشه و حس خوبی داشت
به دیدن جیمین رفت تا کمی باهاش حرف بزنه
جیمین:مطمئنی چیزی نمیشه
ماکیا:توکه حقیقت و نمیگی منم مجبورم از راه جونگکوک وارد بشم
جیمین:حقیقت و میتونی تحمل کنی
ماکیا:چرا باید مامان و بابا بمیرن امکان نداره اتفاقی باشه مطمئنم یچیزی پشتشه شاید شما داشتین گول میخوردین گول خانواده جئون و کیم
جیمین:ممکنه ولی من واقعا چیزی نمیدونم تازه به کره رسیده بودم بعدم که وسایلم و توی خونم گذاشتم و همین که اومدم خونه خون روی زمین بود و مایا و مامان و بابا نبودن و بعد که کسی به من تیر زد من از هیچی خبر ندارم
ماکیا:ولی جونگکوک داره فراموشش کن خودم همه چی رو درست میکنم اینهمه مدت شما میخواستین ازمن مراقبت کنین ولی بینتیجه بود اما من بهتر بلدم از شما مراقبت کنم خب امروز کارای زیادی دارم توی شرکت فعلا خدانگهدار
و به شرکت رفت
فکرش درگیر شده بود حسابی
چطور باید از جونگکوک حرف میکشید
این فکرا دیوونش کرده بودن
..................
- ۴.۰k
- ۱۷ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط