تک پارتی درخواستی ( تهکوک )
# تک پارتی درخواستی ( تهکوک )
☆ وقتی همو دوست دارن ولی به رو هم نمیارن ( مدرسه ای )
ویو کوک : سلام من کوک هستم اومدم شکه ترین اتفاق زندگیم رو بگم ......آماده شدم و به سمت مردسه حرکت کردم ...... سوجین ( دوست صمیمی کوک ) دم در بود رفتم بغلش کردم و باهم رفتیم کلاس و استاد اومد و شروع به تدریس کرد منم بی صدا بدون توجه به پچ پچ های بچه ها تدریس رو گوش کردم ......
☆ پرش زمانی به پایان کلاس زنگ تفریح ....
ویوکوک : سوجین اومد پیشم گفت .....
سوجین : کوک بیا بریم دیگه خسته شدم .....
کوک : تو برو منم میام ......
سوجین : اوکی زود بیایاااااا
کوک : باشه برو .....
ویو کوک : سوجین رفت منم کتابام رو گذاشتم تو کیفم و کتابای زنگ بعد رو گذاشتم رو میزم رفتم بیرون که دیدم بچه ها دور یه چیزی جمع شد رفتم جلو دیدم اون غلدر داره سوجین رو میزنه سریع جلوش وایسادم و گفتم ......
کوک : دستت رو ازش بکش .....
تهیونگ : اگه نکشم چی ؟ بچه جون دو سال ازم کوچیک تری بهتره بری اون ور تا بلایی سرت نیاوردم .....
کوک : خب که چی سوجین هم همسن منه چرا رو اون میتونی دست بلند کنی ولی رو م ........ ( تهیونگ حرفش رو قطع میکنه )
ویو کوک : تهیونگ نذاشت حرفم رو تموم کنم که لباش رو گذاشت رو لبام داشتم مقاومت میکردم و دست و پنجه میزدم که بعد ۳۵ ثانیه ولم کرد ..... عوضی ( نویسنده : عه این چه حرفیه )
تهیونگ : حالا فهمیدی یا بیشتر توضیح بدم .....
کوک : آبرومو بردی این چه کاری بود ( دوید به سمت حیاط پشتی )
تهیونگ : کوک صبر کن ..... کوک .... بهت میگم وایسا ( رف دنبالش )
ویو تهیونگ : گف آبروم رو بردی و بدو بدو رفت حیاط پشتی منم رفتم دنبالش خوبه فقط مدرسه پسرونس ..... رفتم دیدم آروم وایساده و گریه میکنه رفتم پیشش .....
تهیونگ : چته تو ؟ پرسیدی جوابتو دادم
کوک : مگه من .فتم اینجوری بگو .... ( لپای قرمز )
تهیونگ : به من چه خب گفتم دوست دارم ....
کوک : بی ادب دوتامونم پسرماااااااا
تهیونگ : خب که چی ؟؟
کوک : خجالت بکش ......
تهیونگ : کشیدم ... خب جوابت ... دوسم داری یا نه ؟
کوک : نمیدونم ( کیوت )
تهیونگ : آره یا نه ؟؟
ویو کوک : واقعا نمیدونستم چی بگم ولی دوسشم داشتما پس گفتم
کوک : آره ..... آره دوست دارم .... مشکلیه ؟؟
تهیونگ : ( لبخند ) نه پس قبولم داری؟
کوک : آره .... ول .....
ویو کوک : باز نزاشت حرفم رو تموم کنم که منو بوسید این دفعه همراهیش کردم ولی بعد بوسه شرت بستم که تو مدرسه اینجوری نکنه اونم قبول کرد و خب فعلا باهمیم 😊
( نویسنده : میدونم چرت شد ول خب دیگه 😅ولی باز نظرتون رو بگین میخوام بدونم )
☆ وقتی همو دوست دارن ولی به رو هم نمیارن ( مدرسه ای )
ویو کوک : سلام من کوک هستم اومدم شکه ترین اتفاق زندگیم رو بگم ......آماده شدم و به سمت مردسه حرکت کردم ...... سوجین ( دوست صمیمی کوک ) دم در بود رفتم بغلش کردم و باهم رفتیم کلاس و استاد اومد و شروع به تدریس کرد منم بی صدا بدون توجه به پچ پچ های بچه ها تدریس رو گوش کردم ......
☆ پرش زمانی به پایان کلاس زنگ تفریح ....
ویوکوک : سوجین اومد پیشم گفت .....
سوجین : کوک بیا بریم دیگه خسته شدم .....
کوک : تو برو منم میام ......
سوجین : اوکی زود بیایاااااا
کوک : باشه برو .....
ویو کوک : سوجین رفت منم کتابام رو گذاشتم تو کیفم و کتابای زنگ بعد رو گذاشتم رو میزم رفتم بیرون که دیدم بچه ها دور یه چیزی جمع شد رفتم جلو دیدم اون غلدر داره سوجین رو میزنه سریع جلوش وایسادم و گفتم ......
کوک : دستت رو ازش بکش .....
تهیونگ : اگه نکشم چی ؟ بچه جون دو سال ازم کوچیک تری بهتره بری اون ور تا بلایی سرت نیاوردم .....
کوک : خب که چی سوجین هم همسن منه چرا رو اون میتونی دست بلند کنی ولی رو م ........ ( تهیونگ حرفش رو قطع میکنه )
ویو کوک : تهیونگ نذاشت حرفم رو تموم کنم که لباش رو گذاشت رو لبام داشتم مقاومت میکردم و دست و پنجه میزدم که بعد ۳۵ ثانیه ولم کرد ..... عوضی ( نویسنده : عه این چه حرفیه )
تهیونگ : حالا فهمیدی یا بیشتر توضیح بدم .....
کوک : آبرومو بردی این چه کاری بود ( دوید به سمت حیاط پشتی )
تهیونگ : کوک صبر کن ..... کوک .... بهت میگم وایسا ( رف دنبالش )
ویو تهیونگ : گف آبروم رو بردی و بدو بدو رفت حیاط پشتی منم رفتم دنبالش خوبه فقط مدرسه پسرونس ..... رفتم دیدم آروم وایساده و گریه میکنه رفتم پیشش .....
تهیونگ : چته تو ؟ پرسیدی جوابتو دادم
کوک : مگه من .فتم اینجوری بگو .... ( لپای قرمز )
تهیونگ : به من چه خب گفتم دوست دارم ....
کوک : بی ادب دوتامونم پسرماااااااا
تهیونگ : خب که چی ؟؟
کوک : خجالت بکش ......
تهیونگ : کشیدم ... خب جوابت ... دوسم داری یا نه ؟
کوک : نمیدونم ( کیوت )
تهیونگ : آره یا نه ؟؟
ویو کوک : واقعا نمیدونستم چی بگم ولی دوسشم داشتما پس گفتم
کوک : آره ..... آره دوست دارم .... مشکلیه ؟؟
تهیونگ : ( لبخند ) نه پس قبولم داری؟
کوک : آره .... ول .....
ویو کوک : باز نزاشت حرفم رو تموم کنم که منو بوسید این دفعه همراهیش کردم ولی بعد بوسه شرت بستم که تو مدرسه اینجوری نکنه اونم قبول کرد و خب فعلا باهمیم 😊
( نویسنده : میدونم چرت شد ول خب دیگه 😅ولی باز نظرتون رو بگین میخوام بدونم )
۷.۶k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.