part (7) 🫂🖇🩺💊
part (7) 🫂🖇🩺💊
ته هیون:سوبین؟؟سوبین؟؟بیدار شو پسر
بورا:چی شده؟؟
بومگیو:شما؟؟
بورا:من پزشک جدید هستم
ته هیون:هیچی دوستم وسط تمرین حالش بد شد
بورا:اسمش چیه؟؟
یونجون:سوبین
بورا:سوبین؟اقای سوبین؟..بورا معاینش کرد و بهش سرم زد
بورا رو به ته هیون:دوستتون از خستگی زیاده انگار بدنشون ضعیف شده استراحت کنه و به خودش برسه درست میشه
ته هیون:ممنونم واقعا اگه شما نبودین نمیدونم چی میشد
بورا:وظیفمه. الانم فقط یکیتون اگه میخواد بمونه اینجا بقیه میتونن برن
یونجون:ولی
ته هیون:اشکال نداره شما برین من اینجام
اعضا:اوکی .. و رفتن..
بورا هم رفت سر کار خودش
بعد نیم ساعت:/
سوبین ویو:/
چشامو باز کردم دستم درد میکرد نگاه کردم دیدم سرم وصله ته هیون هم کنارم نشسته بود سرش تو گوشیش بود .. همیشه خدا سرش تو گوشیه
سوبین:ته
ته هیون:س..سوبین خوبی؟؟
سوبین:عاره خوبم..چرااینجام؟؟
ته هیون:دکتر گفت بخاطر خستگی زیاده باید استراحت کنی
سوبین: دکتر کدوم دکتر؟؟ولی من وقت استراحت ندارم دو هفته دیگه کنسرت داریم
ته هیون:دکتر جدیده ،هفته بعد که سونیه اینا دارن حالا کو تا هفته بعد ..که ی دفه بورا اومد
بورا:حالتون خوبه اقای سوبین؟؟
سوبین:شما؟؟
ته هیون:پزشک جدید هستن
سوبین:عاها خوشبختم منم چوی سوبین هستم
بورا:من هم از ملاقات باهاتون خوشبختم اقای سوبین
سوبین:لطفا راحت باشین منو سوبین صدا کنین
بورا:باشه سوبین .. سرمتم که تموم شد ویسا درش بیارم
سوبین:ممنون
بورا:*لبخند*خب حالت الان خوبه فقط باید استراحت بکنی که کامل خوب بشی
سوبین:چشم ممنون
ته هیون مات و مبهوت مونده بود سوبین تا حالا حرف کسی رو اینطور راحت قبول نکرده بود .. حتی الان که بهش گفت باید استراحت کنه گفت وقت نداریم
هع نکنه عاشق شده؟؟ن بابا سوبین و عشق ؟اون تازه اول کاره کلی وقت داده کلی ارزو که باید بهش برسه
بورا کارشو انجام داد و رفت
سوبین:خب بریم
ته هیون: ...
...
ته هیون:سوبین؟؟سوبین؟؟بیدار شو پسر
بورا:چی شده؟؟
بومگیو:شما؟؟
بورا:من پزشک جدید هستم
ته هیون:هیچی دوستم وسط تمرین حالش بد شد
بورا:اسمش چیه؟؟
یونجون:سوبین
بورا:سوبین؟اقای سوبین؟..بورا معاینش کرد و بهش سرم زد
بورا رو به ته هیون:دوستتون از خستگی زیاده انگار بدنشون ضعیف شده استراحت کنه و به خودش برسه درست میشه
ته هیون:ممنونم واقعا اگه شما نبودین نمیدونم چی میشد
بورا:وظیفمه. الانم فقط یکیتون اگه میخواد بمونه اینجا بقیه میتونن برن
یونجون:ولی
ته هیون:اشکال نداره شما برین من اینجام
اعضا:اوکی .. و رفتن..
بورا هم رفت سر کار خودش
بعد نیم ساعت:/
سوبین ویو:/
چشامو باز کردم دستم درد میکرد نگاه کردم دیدم سرم وصله ته هیون هم کنارم نشسته بود سرش تو گوشیش بود .. همیشه خدا سرش تو گوشیه
سوبین:ته
ته هیون:س..سوبین خوبی؟؟
سوبین:عاره خوبم..چرااینجام؟؟
ته هیون:دکتر گفت بخاطر خستگی زیاده باید استراحت کنی
سوبین: دکتر کدوم دکتر؟؟ولی من وقت استراحت ندارم دو هفته دیگه کنسرت داریم
ته هیون:دکتر جدیده ،هفته بعد که سونیه اینا دارن حالا کو تا هفته بعد ..که ی دفه بورا اومد
بورا:حالتون خوبه اقای سوبین؟؟
سوبین:شما؟؟
ته هیون:پزشک جدید هستن
سوبین:عاها خوشبختم منم چوی سوبین هستم
بورا:من هم از ملاقات باهاتون خوشبختم اقای سوبین
سوبین:لطفا راحت باشین منو سوبین صدا کنین
بورا:باشه سوبین .. سرمتم که تموم شد ویسا درش بیارم
سوبین:ممنون
بورا:*لبخند*خب حالت الان خوبه فقط باید استراحت بکنی که کامل خوب بشی
سوبین:چشم ممنون
ته هیون مات و مبهوت مونده بود سوبین تا حالا حرف کسی رو اینطور راحت قبول نکرده بود .. حتی الان که بهش گفت باید استراحت کنه گفت وقت نداریم
هع نکنه عاشق شده؟؟ن بابا سوبین و عشق ؟اون تازه اول کاره کلی وقت داده کلی ارزو که باید بهش برسه
بورا کارشو انجام داد و رفت
سوبین:خب بریم
ته هیون: ...
...
۵۰.۷k
۱۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.