صبح

{صبح }
سلام و صبح بخیر و...

اد رفت آشپزخونه پیش شوگا نشست و شروع کرد به خوردن صبحونه و گفت میخوام یه چیزی بگم

اعضا: چی

اد: بابام گفته میخواد منو ببینه

جیمین: اون وقت چرا

اد: چون من دخترشم

جیمین: ولی اگه اون اتفاقات که واست افتاد دوباره بیوفته چی

اد: کدوم اتفاقات؟؟؟ من همشونو فراموش کردم ؟؟ و اینکه برم بابامو ببینم به خودم ربط داره نه کسی دیگه ای....

نامی: ات رفتارت خیلی زشته

اد: نامجون الکی ادای ادم خوبا رو در نیار...اینکه من میخواهم یه چیزی به شما ها بگم این نیست که بخوام ازتون اجازه بگیرم....من فقط اوففففف ولش ....الان که دقت میکنم میبینم نیازی نیس توضیح بدم

نامی: ات حواستو جمع کن داری چی میگی و یا تمومش کن یا خودم تمومش میکنم

اد: اگه ادامه بدم چی میشه مثلا

نامجون نا خواسته یه سیلی به اد میزنه و گفت تو انتخاب کردی من این بحث رو تموم کنم

همه بلند شده بودن تا اد و نامی رو از هم جدا کنن

اد رفت سمت سوییچ ماشینش و اونو برداشت و رفت بیرون

اعضا: نامی نیاید میزدیش

نامی: اون زیاده روی میکرد

ویو اد

رفتم سمت کوه جایی که واقعا منو اروم میکرد

رسیدم بالا درست همون جایی که بخاطر مامانم باید

اخرین کاری که مونده رو انجام بدم
دیدگاه ها (۰)

رفتم اینستاگرام و اون فیلمی که ضبط کرده بودم رو پست کردم و ۵...

هیچ کدوم از اعضا از جریان اد خبر نداشتن مدیر و منیجر پشت سر ...

زنا دوباره برگشتن توی اتاق ولی اینبار همشون داد میزدن ات دست...

اد: من میرم بکم استراحت کنم اد سریع رفت پیش شوگا و گفت: اب م...

خون آشام من My vampire 🦇 part16 ات. نه جیمین پس جمع نمیکنی ن...

سناریو بی تی اسوقتی داری اهنگ گوش میدی و خوابت میبره میبینن ...

پارت 43 خدمتکار : شاه دخت لطفا بیاین بهتون اتاقتون رو نشون ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط