چند پارتی تهیونگ

چند پارتی تهیونگ

وقتی خونه مامان و باباش زندگی میکنید و یه پسر 4 ساله دارید که خیلی شیطون و کنجکاوه و تو حسابی به تهیونگ نیاز داری که شب همون اتفاق میوفته و پسرتون سر میز صبحونه از صدای دیشبتون میپرسه

پارت۵(پارت اخر)

ویو ا.ت
.....صبح بیدار شدم دیدم ته هنوز خوابه...دلم نمیومد بیدارش کنم اما باید میرفت سرکار....دستمو لای موهاش بردم گو/نشو بو/سیدم.....اروم ل/بامورو ل/بای نرمش گذاشتم و م/ک زدم..با ارامش خاصی میبو/سیدمش....بعد۲مین محکم بغلم کرد که ازش جدا شدم و گفت

+ بیبی(خوابالو)

- جونم

+ تو خیلی خوبی !من خیلی دوست دارم(خوابالو)

- منم همینطور...خیلی دوستت دارم ددی( لبخند)

+(ل/بشو کوتاه بو/سیدم)

- ددی بلندشو دیرت میشه هاا....من میرم میسونگ و بیدار کنم تا تو بلندشی(گرد/نشو بو//سیدم و بلندشدم و رفتیم از اتاقمون بیرون و رفتم تو اتاق جفتیمون یعنی اتاق میسونگ تابیدارش کنم...اروم وارد اتاقش شدمو نشستم روتختش کنارش...کیوتتتت مثل باباش کیوتههه...ای من فداش بشم و..موهاشو اروم نوازش کردم و اروم صداش زدم..)میسونگه اوما(مامان)....پسر قشنگم....میسونگ عشقه اوما(مامان)....

= اومااااا(مامان) موخوام بخوابممم(بچگونه و خوابالو)

- (پیشو/نیش رو بو/سیدم)....خوشگلم بیدارشو که قراره بریم خرید بعدشم کلی باهم بازی کنیم(لبخند)(تا اینو گفتم مثل فنر پرید بغلم)

= کی گفته من خوابمممم ...اخجوننننننن(ذوققق)(گو/نه ی اوما رو بو/سیدم)

- (خنده)(متقابل بغلش کردم و گو/نشو بو/سیدم) پس زود باش دست و صورتت و بشور بیا پایین صبحونه بخوریم و بریم بیرون(لبخند)

= چشم(کیوت و لبخند)

- (بلند شدم از اتاقش رفتم بیرون و رفتم تو اتاقمون و دیدم ته اماده شده...رفتم سمتش) خوشتیپ شدی اقای کیم!(لبخند)

+ (روش خم شدم) بخاطر انرژی و اشتیاقیه که شما دیشب بهم دادی تصمیم گرفتم خوشتیپ کنم خانم کیم(کمی خنده)

- هی لوس نشو دیگه بیا بریم صبحونه بخوریم(کمی خنده)...داره دیرت میشه عشقم(لبخند)

+ (دستشو گرفتم و رفتیم پایین....میسونگم اونجا بود نشسته بود تا ما بیایم صبحونه بخوریم...رفتم سمتشو صورتشو غرق از بوس های بزرگ و کوچیک کردم) صبحت بخیر پسر کوچولوی اپا(بابا)(لبخند)

= (بغلش کردم ) صبح تو هم بخیر اپا (بابا)جونم(لبخند)

+ (لبخند)(نشستیم دور میز مامان و بابامم اومدن صبحونه خوردن و شروع کردیم....داشتیم صبحونه میخوردیم که میسونگ گفت)

=(دیگه نتونستم صداهایی که دیشب شنیدم وتو خودم نگه دارم و گفتم)اوما (مامان) چرا دیشب وقتی تو اتاق با اپا(بابا) بودی میگفتی اییی درد میکنه درش بیار....اپا زدت؟(تعجب بچگونه)

- ( با حرفی که میسونگ زد خشکم زد اما بقیه زدن زیر خنده...)

+ میسونگ من هیچوقت اوماتو نمیزنم! من اونو دوست دارم!(کمی خنده)

= پس چرا اوما دیشب اونجوری میگفت(تعجب بچگونه)

-...هاا...من؟....د...دیشب؟(خجالت و ترس)

+(خنده)(مامان و بابام سعی میکردن نخندن و چیزی نگن ولی من واقعا نمیتونستم جلوی خندمو بگیرم....به میسونگ نگاه کردم و گفتم)میسونگ پسرم...دیشب منو اومات(مامانت)...(میخواستم بقیه حرفمو بزنم که ا.ت نشکونم گرف) ایی(خنده)...دیشب منو اومات داشتیم سعی میکردیم اون انگشتر جدیده که خریده بودو از دستش دربیارم(کمی خنده)

=حالا از انگشتت در اومد اوما جون(لبخند)

+(خنده)

- ا..اره قشنگم(لبخند ضایع)....(مامان و بابای ته هم فهمیدن.... ووییی اصلا بلندبشم برم تا سکتم ندادن)من میرم لباسامو عوض کنم...میسونگ توهم تمو کردی عوض کن بریم خرید(باعجله دوتا لقمه گرفتم ورفتم)

+(خنده)( واقعا واقعا اون بانمک و کیوته ....از خجالت داشت اب میشد توزمین....زنه منه دیگه!....)

میسونگم بعد صبحونش رفت لباس پوشیدو با ا.ت رفت بازار وته هم رفت سرکار و به زندگی قشنگشون ادامه دادن....پایان ^^
ببشید لاوم اگر بد بود و بخاطر دیر گذاشتنش هم متاسفم !
دیدگاه ها (۱۲)

اهم اهم....

پارت۶۵ارامشی برای حس توویو کوکرفتیم خونمون که ا.ت بدون هیچ ح...

taehkook

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

#مافیای_من #P5صبح بیدار شدم و دیدم لینو دیشب جا به جا شده و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط