جادو خالی
جادو خالی
پارت ۱۰
سام امیر باهم: فردا بریم یه سفر دو روزه؟
من: عا اوکی
بار بندیلمونو. جمه کردیمو خوابیدیم صبح بیدار شدیم ساعت ده بود همه مدرسه بودن ۱۰۳بار به ما زنگ زدن
ما بهشون زنگ زدیمو گفتیم داریم میریم مسافرت
همه: چییییی
من: کر شدم چه خبرتونه
و غط کردم
من سام امیر رفتیم
هفت ساعت تو ماشین
اهنگ گذاشتیم حرف زدیم بازی کردیم خوابیدیم فیلم دیدیم تا رسیدیم
حالا کحا رفتیم
(ساحل)
اها من نشتم جلو سام رفتش عقب و امیرم راننده
بعد که رفتیم ساحل یکیرو دیدی
هستی: امیر!
امیر: من شمارو میشناسم؟
هستی: هه این زنیکه بود که بخاطرش منو ول کردی
من به امیر نگاه کردم
بعد هستی یه اب دستش بود اونو پاشید رو من منم اصابم خورد شدو نوشابه تو دستم بود با یخاش ریختم تو سورتش بعد امیر زد تو گوشش حالم جا اومد
هستی: چیکار میکنی دیوانه
امیر: من نباید اینو بگم؟
هستی رفت
سام مثل موش مرده اونجا وایساده بود
من: امیر.....
ادامه دارد
پارت ۱۰
سام امیر باهم: فردا بریم یه سفر دو روزه؟
من: عا اوکی
بار بندیلمونو. جمه کردیمو خوابیدیم صبح بیدار شدیم ساعت ده بود همه مدرسه بودن ۱۰۳بار به ما زنگ زدن
ما بهشون زنگ زدیمو گفتیم داریم میریم مسافرت
همه: چییییی
من: کر شدم چه خبرتونه
و غط کردم
من سام امیر رفتیم
هفت ساعت تو ماشین
اهنگ گذاشتیم حرف زدیم بازی کردیم خوابیدیم فیلم دیدیم تا رسیدیم
حالا کحا رفتیم
(ساحل)
اها من نشتم جلو سام رفتش عقب و امیرم راننده
بعد که رفتیم ساحل یکیرو دیدی
هستی: امیر!
امیر: من شمارو میشناسم؟
هستی: هه این زنیکه بود که بخاطرش منو ول کردی
من به امیر نگاه کردم
بعد هستی یه اب دستش بود اونو پاشید رو من منم اصابم خورد شدو نوشابه تو دستم بود با یخاش ریختم تو سورتش بعد امیر زد تو گوشش حالم جا اومد
هستی: چیکار میکنی دیوانه
امیر: من نباید اینو بگم؟
هستی رفت
سام مثل موش مرده اونجا وایساده بود
من: امیر.....
ادامه دارد
۳۵۰
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.