بچه ها این پارت آخره
بچه ها این پارت آخره
و پست بعدی میگم بعدش قراره چه فیکی آپ کنم
....................
ویو ۲ماه بعد
¶من خونم آتیش گرفته بود و مجبور بودم برم پیش کوک
تو این دوماه منو کوک خیلی با هم صمیمی شدیم
احساسات من نسبت به کوک قوی (گودرت🗿) شده بود و فکر کنم«فکر نکن مطمئن باش » ع..اا..ش..شقش ش..دد..م
$از موقعی که خونه آت آتیش گرفته و منو اون همخونه شدیم من احساس کردم عاشقش شدم
¶کوک میای فیلم ببینیم
$اوم باشه
اخرای فیلم بود که پسره از دختره خواستگاری کرد و بعدشم عروسی کردن
$ات .... من باید ی چیزی بهت بگم
¶اوم... میشنوم
$میشه با من ازدواج کنی
.......¶
$ات
¶سریع بغلش کردم و بوسیدمششششش
$ااااییی آت دندونات تیزههههه
¶معلومه که ارهههههههه
چند هفته بعد
¶امروز منو کوک داریم میریم خارج کشور تو پاریس که ازدواج کنیم
$بریم
¶مگه پرواز ساعت ۲ نیست الان ساعت ۱ ع زود نیست «ظهر😑»
$هستش ..... ولی من میخوام برات یه چیزی بخرم
¶اوکی
چند مین بعد
¶چرا اومدیم فروشگاه
$برای شکلات .... چون این اوشکولاتا فقط تو کرس
¶اوووووووو
ویو تو هواپیما
$حالم بد بود انگار به خون نیاز داشتم
شت اونم تو هواپیما
$ات میشه بهم خون بدی
¶من
$اره
¶بیا
آت بیهوش میشود
¶چشمامو باز کردم دیدم تو بغل کوکم
اونم هتل
¶چجوری منو از اون همه نگهبان و پلیس تو فرودگاه رد کردی
$خودمم رد کردم
¶ای شیطون
$خب امروز میریم کلیسا تا ازدواج کنیم
¶ یسسسس
ویو بعد ازدواج
کوک و آت بعد ازدواج تو یه رستوران با نمای برج ایفل شام خوردن و خوابیدن
چند سال بعد
آت و کوک چند سال بعد صاحب یه دختر به اسم مینهو شدند
ایزی پیزی تامام تامام
ببخشید خیلی بی حوصله نوشتم ولی مگه تموم میشه
میریم برای فیک بعدیییییی
و پست بعدی میگم بعدش قراره چه فیکی آپ کنم
....................
ویو ۲ماه بعد
¶من خونم آتیش گرفته بود و مجبور بودم برم پیش کوک
تو این دوماه منو کوک خیلی با هم صمیمی شدیم
احساسات من نسبت به کوک قوی (گودرت🗿) شده بود و فکر کنم«فکر نکن مطمئن باش » ع..اا..ش..شقش ش..دد..م
$از موقعی که خونه آت آتیش گرفته و منو اون همخونه شدیم من احساس کردم عاشقش شدم
¶کوک میای فیلم ببینیم
$اوم باشه
اخرای فیلم بود که پسره از دختره خواستگاری کرد و بعدشم عروسی کردن
$ات .... من باید ی چیزی بهت بگم
¶اوم... میشنوم
$میشه با من ازدواج کنی
.......¶
$ات
¶سریع بغلش کردم و بوسیدمششششش
$ااااییی آت دندونات تیزههههه
¶معلومه که ارهههههههه
چند هفته بعد
¶امروز منو کوک داریم میریم خارج کشور تو پاریس که ازدواج کنیم
$بریم
¶مگه پرواز ساعت ۲ نیست الان ساعت ۱ ع زود نیست «ظهر😑»
$هستش ..... ولی من میخوام برات یه چیزی بخرم
¶اوکی
چند مین بعد
¶چرا اومدیم فروشگاه
$برای شکلات .... چون این اوشکولاتا فقط تو کرس
¶اوووووووو
ویو تو هواپیما
$حالم بد بود انگار به خون نیاز داشتم
شت اونم تو هواپیما
$ات میشه بهم خون بدی
¶من
$اره
¶بیا
آت بیهوش میشود
¶چشمامو باز کردم دیدم تو بغل کوکم
اونم هتل
¶چجوری منو از اون همه نگهبان و پلیس تو فرودگاه رد کردی
$خودمم رد کردم
¶ای شیطون
$خب امروز میریم کلیسا تا ازدواج کنیم
¶ یسسسس
ویو بعد ازدواج
کوک و آت بعد ازدواج تو یه رستوران با نمای برج ایفل شام خوردن و خوابیدن
چند سال بعد
آت و کوک چند سال بعد صاحب یه دختر به اسم مینهو شدند
ایزی پیزی تامام تامام
ببخشید خیلی بی حوصله نوشتم ولی مگه تموم میشه
میریم برای فیک بعدیییییی
۷.۴k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.