part²⁵🦖🗿
سعی کردم ترمز بگیرم اما ماشین ترمز نمیگرفت.... ک.. کوک ترمز ماشین بریده
کوک « چی؟ لعنتییی سرعتتون کم کن.... هول نکن باشه؟ به هیچ وجه نباید سرعتتو زیاد کنی باشه؟
_شاید یه کم دیر گفته بود! مری با دیدن ماشین هایی که بهش رسیده بودن وحشت زده پاشو روی گاز گذاشت و وقتی به خودش اومد مقابلش دره ای بود که ماشین با بالاترین سرعت ممکن نزدیکش میشد
مری « کوک منو ببخش... منو ببخش که تنهات میزارم! دوستت دارم... خیلی دوستت دارم کوک!
_فرصت پاسخی به کوک داده نشد! صدای جیغ دخترک رو شنید و بعدش انفجار.... دیگه قلبش رو حس نمیکرد! واقعا رفته بود؟ عروسکش ترکش کرده بود؟
.......... پایان فلش بک...........
جانگ می « قدم های لرزونم رو به سمت ماشین ادوارد برداشتم و اونم با دیدن حرکتم نیشخند خبیثی زد ! کوک چشماشو بسته بود و ظاهرا منتظر بود من طرفم رو انتخاب کنم.... هدفم کوک بود! ماموریت به اون ختم میشد.... نباید فرار میکردم
جین « برگرد جانگ می.... *نگران
جیمین « اگه نزدیک ادوارد بشه کوک میکشتش!
جین « شک نکن!
_نیمه راه بود که توقف کرد و به سمت ماشین کوک رفت! خودشم نمیفهمید چرا کوک رو انتخاب کرده.... شاید دلیلش این بود که هیچ وقت نگاه خریدارانه یا لبخند خبیث تحویلش نداده بود!
جانگ می « ان.. انتخابم اینه!
کوک « حس کردن عطرش برای آرامش لحظه ایم کافی بود! چشمامو باز کردم و بعد از اینکه دست جانگ می رو گرفتم حرکت کردم اما قبلش! امیدوارم پای حرفت وایسی ادوارد.... دیگه دور ورش نپلک چون دفعه بعد بدون خون ریزی اینجا رو ترک نمیکنم
ادوارد « عوضی.... بریم *عصبی
جانگ می « فشار دستش روی مچم هر لحظه بیشتر میشد و جرات نداشتم حرفی بزنم! تا اینکه وسط راه ایستاد و جوری با غضب برگشت که از ترس چند قدمی عقب رفتم....
کوک « فکر نکن حالا که انتخابت من بودم راحتت میزارم!
جانگ می « میدونم... وقتی دستش بالا رفت چشماشو بستم و منتظر بودم یه طرف صورتم بسوزه اما....
کوک « عصبی بودم چون اون حس لعنتی دوباره تکرار شده بود.... میخواستم جانگ می رو بزنم اما اون هیچ اشتباهی نکرده بود! دستم رو پایین اوردم و گفتم : جین ببرش هتل توی اتاقم تا بیام
جین « بسیار خوب... بریم جانگ می
جانگ می « همراه جین رفتم توی اتاق کوک و روی صندلی نشستم... جین میخواست از اتاق بره بیرون که گفتم « حالا چی میشه؟
جین « نگران نباش تهش یه تنبیه کوچیکه اما اگه ادوارد رو انتخاب میکردی شک نکن الان جنازه ات روی زمین بود
جانگ می « چرا؟
جین « لازم باشه بعدا همه اینا رو برات توضیح میده!
جانگ می « با رفتن جین تصمیم گرفتم چشمام رو روی هم بزارم و خودم رو برای یه تنبیه دردناک آماده کنم.... چشمام داشت سنگین میشد که در اتاق باز شد و کوک با یه جام گیلاس وارد اتاق شد....
کوک « چی؟ لعنتییی سرعتتون کم کن.... هول نکن باشه؟ به هیچ وجه نباید سرعتتو زیاد کنی باشه؟
_شاید یه کم دیر گفته بود! مری با دیدن ماشین هایی که بهش رسیده بودن وحشت زده پاشو روی گاز گذاشت و وقتی به خودش اومد مقابلش دره ای بود که ماشین با بالاترین سرعت ممکن نزدیکش میشد
مری « کوک منو ببخش... منو ببخش که تنهات میزارم! دوستت دارم... خیلی دوستت دارم کوک!
_فرصت پاسخی به کوک داده نشد! صدای جیغ دخترک رو شنید و بعدش انفجار.... دیگه قلبش رو حس نمیکرد! واقعا رفته بود؟ عروسکش ترکش کرده بود؟
.......... پایان فلش بک...........
جانگ می « قدم های لرزونم رو به سمت ماشین ادوارد برداشتم و اونم با دیدن حرکتم نیشخند خبیثی زد ! کوک چشماشو بسته بود و ظاهرا منتظر بود من طرفم رو انتخاب کنم.... هدفم کوک بود! ماموریت به اون ختم میشد.... نباید فرار میکردم
جین « برگرد جانگ می.... *نگران
جیمین « اگه نزدیک ادوارد بشه کوک میکشتش!
جین « شک نکن!
_نیمه راه بود که توقف کرد و به سمت ماشین کوک رفت! خودشم نمیفهمید چرا کوک رو انتخاب کرده.... شاید دلیلش این بود که هیچ وقت نگاه خریدارانه یا لبخند خبیث تحویلش نداده بود!
جانگ می « ان.. انتخابم اینه!
کوک « حس کردن عطرش برای آرامش لحظه ایم کافی بود! چشمامو باز کردم و بعد از اینکه دست جانگ می رو گرفتم حرکت کردم اما قبلش! امیدوارم پای حرفت وایسی ادوارد.... دیگه دور ورش نپلک چون دفعه بعد بدون خون ریزی اینجا رو ترک نمیکنم
ادوارد « عوضی.... بریم *عصبی
جانگ می « فشار دستش روی مچم هر لحظه بیشتر میشد و جرات نداشتم حرفی بزنم! تا اینکه وسط راه ایستاد و جوری با غضب برگشت که از ترس چند قدمی عقب رفتم....
کوک « فکر نکن حالا که انتخابت من بودم راحتت میزارم!
جانگ می « میدونم... وقتی دستش بالا رفت چشماشو بستم و منتظر بودم یه طرف صورتم بسوزه اما....
کوک « عصبی بودم چون اون حس لعنتی دوباره تکرار شده بود.... میخواستم جانگ می رو بزنم اما اون هیچ اشتباهی نکرده بود! دستم رو پایین اوردم و گفتم : جین ببرش هتل توی اتاقم تا بیام
جین « بسیار خوب... بریم جانگ می
جانگ می « همراه جین رفتم توی اتاق کوک و روی صندلی نشستم... جین میخواست از اتاق بره بیرون که گفتم « حالا چی میشه؟
جین « نگران نباش تهش یه تنبیه کوچیکه اما اگه ادوارد رو انتخاب میکردی شک نکن الان جنازه ات روی زمین بود
جانگ می « چرا؟
جین « لازم باشه بعدا همه اینا رو برات توضیح میده!
جانگ می « با رفتن جین تصمیم گرفتم چشمام رو روی هم بزارم و خودم رو برای یه تنبیه دردناک آماده کنم.... چشمام داشت سنگین میشد که در اتاق باز شد و کوک با یه جام گیلاس وارد اتاق شد....
۴۲.۶k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.