تقصیر لب توستجنون کلماتم
تقصیر لب توست،جنون کلماتم
این مستی از آن چشم،چکیده به لغاتم
باید غزلم سر شود از حضرت حافظ
زیرا که سر است از همه کس،شاخ نباتم
تو عاشق افسونگری از گوشه ی چادر
من غرق معمای تو واین حرکاتم
یک بار شنیدم ز لبت شعر خودم را
در رعشه هنوز از اثر موج صداتم
چندی ست که هرروز می آیی تو به مسجد
چندی ست،گناهم شده بیش از حسناتم
چندی ست خدایم شده یک بت،که به یک اخم
جان برده و بخشیده به یک خنده حیاتم
تو سیده ای،کُفو تو من نیستم،افسوس!
گیرم که گشاید گره ، ختم صلواتم
گفتم که همین عشق نجاتم دهد اما
حالا چه کسی می دهد از عشق نجاتم؟
قاسم صرافان
این مستی از آن چشم،چکیده به لغاتم
باید غزلم سر شود از حضرت حافظ
زیرا که سر است از همه کس،شاخ نباتم
تو عاشق افسونگری از گوشه ی چادر
من غرق معمای تو واین حرکاتم
یک بار شنیدم ز لبت شعر خودم را
در رعشه هنوز از اثر موج صداتم
چندی ست که هرروز می آیی تو به مسجد
چندی ست،گناهم شده بیش از حسناتم
چندی ست خدایم شده یک بت،که به یک اخم
جان برده و بخشیده به یک خنده حیاتم
تو سیده ای،کُفو تو من نیستم،افسوس!
گیرم که گشاید گره ، ختم صلواتم
گفتم که همین عشق نجاتم دهد اما
حالا چه کسی می دهد از عشق نجاتم؟
قاسم صرافان
- ۱.۶k
- ۲۰ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط