شور دیدارت اگر شعله به دلها بکشد

شورِ دیدارت اگر شعله به دلها بکشد
رود را از جگر کوه بـه دریا بکشد

گیسوانِ تو شبیه است به شب اما نه
شب که اینقدر نباید بــه درازا بکشد

خودشناسی قدم اولِ عاشق شدن است
وای بر یوسف، اگر نازِ زلیخا بکشد

عقل،یک دل شده با عشق فقط میترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد

یکی از ما دونفر کُشته به دستِ دگری ست
وای اگر کارِ من و عشق به فردا بکشد

زخمیِ کینه‌ی من این تو و این سینه‌ی من
من خودم خواسته‌ام کار به اینجا بکشد

حال با پای خودت سر به بیابان بگذار
پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد
دیدگاه ها (۳)

بسکه من، با درد هجرانت، مدارا کرده امخویش را درحلقه ی عشاق، ...

بیگانه ماندی و نشدی آشنا تو همبیچاره من! اگر نشناسی مرا تو ه...

کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تومن نکنم نظر به کس ، جز ر...

دل خاک سر کوی وفا شد چه بجا شدسر در ره تیغ تو فدا شد چه بجا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط