ددی دیوانه
(ویو یونگی)
خونش خیلی خوش مزه بود و من نمیتونستم خودمو کنترل کنم ولی وقتی که بدنش شل شد فهمیدم که بیهوش شده به سختی جلو خودمو گرفتم و دندونامو از تو گردنش بیرون اوردم و ا/ت رو در آغوش گرفتم و منتظر شدم بیدار بشه من عاشق یه انسان شده بودم منی که بعد از هارلی به خودم قول داده بودم دیگه هیچ وقت عاشق کسی نشم
(فلش بک)
هارلی: یونگی هیونگ من خیای خوشحالم که تو رو دارم من دوست ندارم عاشقتم
& منم عاشقتم ستارم
هارلی پرید بغل یونگی
همون لحظه یه چاقو در آورد کرد تو قلب یونگی
هارلی: من هیچ وقت عاشق تو نمیشم تو یه آشغالی که همه بخاطر پولت باهاتن ولی الان دیگه پولی برات نموده
یونگی همین جوری داشت خون ازش میرفت که یه دختر تقریبا نوجوان اومد بهش کمک کرد زخمای یونگی رو پانسمان کرد
&اسمت چیه
دختر : ........
(پایان فلش بک )(ذهن یونگی)
چراچرا اسمشو یادم نمیاد چرااااااا من چرا اسم کسی کا دلیل نجاتمه رو یادم نمیاد ولی اون چجوری تونست منو نجات بده من یه انسان نبودم خوناشام بودم اون فقط باید قدرت میداشت تا منو پیدا میکرد باید فکر کنم تا چیزی ازش یادم بیاد لعنتیییی آهان یادم اومد اون یه گردن بند داشته که روش علامت یانگ بود من باید پیداش کنم
#یو..نگی
&جونم عشقم حالت خوبه
#ا..ره
&میتونی راه بری
#ا.ره
&پس پاشو بریم بیرون خداحافظی کنیم و بریم خونه
#با.شه
(راوی)
ا/ت و یونگی دست در دست هم رفتن پایین باخانواده یونگی خداحافظی کردن و رفتن خونه ا/ت
&ا/ت میشه پیشت بخوابم
#باشه
&میشه بغلت کنم
#اره میشه
یونگی ا/ت رو بغل میکنه و در کنار هم این دو تا عاشق میخوابن
امیدوارم دوست داشته باشین
خونش خیلی خوش مزه بود و من نمیتونستم خودمو کنترل کنم ولی وقتی که بدنش شل شد فهمیدم که بیهوش شده به سختی جلو خودمو گرفتم و دندونامو از تو گردنش بیرون اوردم و ا/ت رو در آغوش گرفتم و منتظر شدم بیدار بشه من عاشق یه انسان شده بودم منی که بعد از هارلی به خودم قول داده بودم دیگه هیچ وقت عاشق کسی نشم
(فلش بک)
هارلی: یونگی هیونگ من خیای خوشحالم که تو رو دارم من دوست ندارم عاشقتم
& منم عاشقتم ستارم
هارلی پرید بغل یونگی
همون لحظه یه چاقو در آورد کرد تو قلب یونگی
هارلی: من هیچ وقت عاشق تو نمیشم تو یه آشغالی که همه بخاطر پولت باهاتن ولی الان دیگه پولی برات نموده
یونگی همین جوری داشت خون ازش میرفت که یه دختر تقریبا نوجوان اومد بهش کمک کرد زخمای یونگی رو پانسمان کرد
&اسمت چیه
دختر : ........
(پایان فلش بک )(ذهن یونگی)
چراچرا اسمشو یادم نمیاد چرااااااا من چرا اسم کسی کا دلیل نجاتمه رو یادم نمیاد ولی اون چجوری تونست منو نجات بده من یه انسان نبودم خوناشام بودم اون فقط باید قدرت میداشت تا منو پیدا میکرد باید فکر کنم تا چیزی ازش یادم بیاد لعنتیییی آهان یادم اومد اون یه گردن بند داشته که روش علامت یانگ بود من باید پیداش کنم
#یو..نگی
&جونم عشقم حالت خوبه
#ا..ره
&میتونی راه بری
#ا.ره
&پس پاشو بریم بیرون خداحافظی کنیم و بریم خونه
#با.شه
(راوی)
ا/ت و یونگی دست در دست هم رفتن پایین باخانواده یونگی خداحافظی کردن و رفتن خونه ا/ت
&ا/ت میشه پیشت بخوابم
#باشه
&میشه بغلت کنم
#اره میشه
یونگی ا/ت رو بغل میکنه و در کنار هم این دو تا عاشق میخوابن
امیدوارم دوست داشته باشین
۵.۱k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.