ساعت خانه ی ما فصل نمی شناسد تو که می آیی جلو می رود ...

ساعت خانه ی ما فصل نمی شناسد تو که می آیی جلو می رود تو که می روی ،می ایستد
دیدگاه ها (۱)

تو محالی همانقدر محال که اجابت نفرین های مادرم ...

.با چشم هایت حرف دارم می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگ...

در من ریشه کرده ای، اسمت که می آید، گونه هایم گُل می اندازند...

هوای کوی تو از سر نمی رود...

گاهی از سوراخ سوزن تو میره گاهی هم از دروازه تو نمیره!تفسیر:...

بقول نادر ابراهیمی:تورامی خواهمبرای پنجاه سالگیشصت سالگیهفتا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط