تو محالی همانقدر محال که اجابت نفرین های مادرم

تو محالی همانقدر محال که اجابت نفرین های مادرم ...
دیدگاه ها (۱)

.با چشم هایت حرف دارم می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگ...

عاشقت بودم ولی ناجور سوزاندی مرا نقره داغش میکنم دل را اگر،ی...

ساعت خانه ی ما فصل نمی شناسد تو که می آیی جلو می رود تو که م...

در من ریشه کرده ای، اسمت که می آید، گونه هایم گُل می اندازند...

🌱🍒در انحصار قبیله عشاقجایی میان تفکر زنانه امبه رسم پیوند دو...

عاشقانه های شبنم

تو محالی و به ممکن شدنت درگیرم من همانم که تو غمگین بشوے میم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط