این همه نظم این همه ترتیب روزی هزار بار هر چیز را جای خ

این همه نظم. این همه ترتیب. روزی هزار بار هر چیز را جای خودش بگذار. لباس هایت را تا کن، کفش ها را جفت کن و کناری بگذار. در خیابان از پیاده رو برو. ماشین را بین خطوط سفید خیابان بران. فایده ای ندارد هنوز. باور کن این که اواخر یک پاییز سرد، آفتاب داغ بتابد بر دل سرد خیابان ها یا اینکه پشت اردیبهشتی مهربان، خزانی بی رحم پنهان شده باشد برای درختان. یعنی حتی فصل ها هم شلخته شده اند و دیگر حوصله صبر کردن ندارند، چه برسد به ما. اما آخر دنیا که همیشه این طور نبوده است. ذهنت که شلخته و به هم ریخته باشد یک دلتنگی می تواند شلختگی را از درون تو آغاز کند و به فکرت راه دهد. آن وقت است که به همین سادگی، چشمانت دنیا را در هم و بر هم می بیند. چه می دانیم شاید همین بودن ها است که آرامش را به این آشفتگی هدیه می کند. حضوری میان همهمه ی صداهای در ذهن که وقتی اتفاق می افتد دیگر همه چیز این زندگی ناخود آگاه سر جای خودش قرار می گیرد. حتی همین فصل های نیمه کاره که تکلیف شان را نمی دانند...
#رادیوهفت
دیدگاه ها (۱)

خط نستعلیق مبهوت کش و قوس تنتقوطی عطاری است هر دکمه از پیراه...

هر بار پرواز کردم. همراه نگاه تو. تا مرز جنوبی که مجبور بودم...

شنبه را با هزار دوز و کلک از خانه بیرون می کنم. در را برایش ...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

این داستان: کسشعر های من

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط