درمان درد عاشقان صبرست و من دیوانه ام

درمان درد عاشقان صبرست و من دیوانه ام

نه درد ساکن می شود نه ره به درمان میبرم

سعدی
دیدگاه ها (۴)

دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟آن وقت که کس نباشدالّا من...

ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادستجانم آن لحظه که غمگین ت...

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرابی وفا حالا که من افتاده ام ...

‌‌به خنجر گر برآرند دیدگانمدر آتش گر بسوزند استخوانماگر بر ن...

رها🍂 وقتی که انسانی از درد دیوانه می شوددیگران دردش را نهفقط...

کاش یکی می‌آمد و در بلندگوی صدا می زدهمدم دل تنها می شومبه د...

حکایت مرد و دام پزشک:روزی روزگاری یک مرد دچار چشم درد شدیدی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط