پارت15
پارت15
#زندگی_باتو
+نهههههههه جییییمییین
تررروو خداااا بیداررررر شوووو
بدون تووووو چیکارررر کنممم
گوه خوووردم اومدمممم بیروننن از تااالاررر
تروو خداااا(همرو با داد و گریه گفت)
که یهو غش کردم
تا چشمامو باز کردم داد زدم
ا. ت:جییمیین
پرستار:خانوم آروم باشید
دکتر:ایشون برگشتن
الان تو این دنیا هستن
نگران نباشید
که تونستم نفش بکشم
یه نفس عمیق کشیدم
ا. ت:میخوام ببینمش
دکتر:ا.... ایشون
فعلا... معلوم نیس
تو کما هستن یا اینجا
ا. ت:چیییی
کماااااااااااااا
نهههههه
اینا همش تقصیر منهههههههههه
پرش به فردا
امروز من مرخص میشم
و جیمین حالش یکم بد شد
ولی الان خوبه
الان قراره برم ببینمش
ولی هنوز به هوش نیومده
ا. ت:عشقم
عسلم
چاگی
چاگیا
بیبی
بیب
اون چشمای قشنگتو باز کن
بازشون کن
یه بار دیگه ببینمشون
ترو خدا چشماتو باز کن(چرا اینقدر غم هست تو جمله هاااااا🥺)
اگه باز نکنی
نمیتونی بچه خوشگلتو ببینی هااااا
الان 1ماهشه
تازه 8ماه موندههههه
باید تو این چند ماه کلی براش
لباس بخری
تازه قراره عروسی بگیرییییم
قول میدم دیگه هیجا نرم
دستتو بده
بیا قول بدیم(همین جوری داره اشک میریزه)
از اتاق اومدم بیرون
همش خودمو سرزنش میکردم
چون تقصیر من بود که اینجوری شد
اگه نمیومدم بیرون اگه جلوی اون ماشین کوفتی میومدم اونوررر
چرا جیمین؟؟ چراااااا؟؟
چرا به خاطر منننن خودتو به کشتن داددیییی
اگه چیزیت بشه منم میمیرممممم
همین جوری تو راهرو بیمارستان بودم
که دوباره حال جیمین بد شد
نهههههه نههههههههههه نههههههههههههههه
ترو ووو خدااااااااا
ماااا هنوز باهم زندگییییی نکرردیییم
من بدوننن تو نمیتونمممم
(همرو با گریه شدید گفت)
دکتر:خانوم ا. ت آروم باشید
ایشون حالشون خوبه
ولی یه اتفاقی افتاده
شرط برای پارت بعدی
۷فالو
۲۰لایک
۲۰کامنت
#زندگی_باتو
+نهههههههه جییییمییین
تررروو خداااا بیداررررر شوووو
بدون تووووو چیکارررر کنممم
گوه خوووردم اومدمممم بیروننن از تااالاررر
تروو خداااا(همرو با داد و گریه گفت)
که یهو غش کردم
تا چشمامو باز کردم داد زدم
ا. ت:جییمیین
پرستار:خانوم آروم باشید
دکتر:ایشون برگشتن
الان تو این دنیا هستن
نگران نباشید
که تونستم نفش بکشم
یه نفس عمیق کشیدم
ا. ت:میخوام ببینمش
دکتر:ا.... ایشون
فعلا... معلوم نیس
تو کما هستن یا اینجا
ا. ت:چیییی
کماااااااااااااا
نهههههه
اینا همش تقصیر منهههههههههه
پرش به فردا
امروز من مرخص میشم
و جیمین حالش یکم بد شد
ولی الان خوبه
الان قراره برم ببینمش
ولی هنوز به هوش نیومده
ا. ت:عشقم
عسلم
چاگی
چاگیا
بیبی
بیب
اون چشمای قشنگتو باز کن
بازشون کن
یه بار دیگه ببینمشون
ترو خدا چشماتو باز کن(چرا اینقدر غم هست تو جمله هاااااا🥺)
اگه باز نکنی
نمیتونی بچه خوشگلتو ببینی هااااا
الان 1ماهشه
تازه 8ماه موندههههه
باید تو این چند ماه کلی براش
لباس بخری
تازه قراره عروسی بگیرییییم
قول میدم دیگه هیجا نرم
دستتو بده
بیا قول بدیم(همین جوری داره اشک میریزه)
از اتاق اومدم بیرون
همش خودمو سرزنش میکردم
چون تقصیر من بود که اینجوری شد
اگه نمیومدم بیرون اگه جلوی اون ماشین کوفتی میومدم اونوررر
چرا جیمین؟؟ چراااااا؟؟
چرا به خاطر منننن خودتو به کشتن داددیییی
اگه چیزیت بشه منم میمیرممممم
همین جوری تو راهرو بیمارستان بودم
که دوباره حال جیمین بد شد
نهههههه نههههههههههه نههههههههههههههه
ترو ووو خدااااااااا
ماااا هنوز باهم زندگییییی نکرردیییم
من بدوننن تو نمیتونمممم
(همرو با گریه شدید گفت)
دکتر:خانوم ا. ت آروم باشید
ایشون حالشون خوبه
ولی یه اتفاقی افتاده
شرط برای پارت بعدی
۷فالو
۲۰لایک
۲۰کامنت
۵.۸k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.