پارت

پارت⁴
که با صدای تهیونگ متوقف شد
تهیونگ: میدونی مامانت هیچوقت ازت راضی نیست

ات که حاله‌ی از اشک روی چشماش رو گرفته بود سمت تهیونگ برگشت و گفت

ات:ههههه راضی نباشه زندگیم مهم تره
تهیونگ نیشخندی زد و روشو سمت رودخونه داد و آروم زمه زمه کرد

تهیونگ: ماریانا[زنش] مواظب دختر کوچولومون باش
و قطره‌ی اشک از چشماش اوفتاد

ات ویو
بعد از اون حرفی که بابام بهم زد بغض بدی گلوم رو چنگ زد نمیدونم چرا اون حرف رو زدم[ههههه راضی نباشه زندگیم مهم تره]
یه تاکسی گرفتم و به سمت آرامگاه مادرم حرکت کردم

پرش به آرامگاه

از ماشین پیاده شدم و پول تاکسی رو دادم وارد آرامگاه شدم و رفتم اونجایی که وسایل مامان بود رفتم نشستم روبه روش و شروع کردم به حرف زدن

ات:مامانی سلام......
مامانی ببخشید که نتونستم آرزوت رو برآورده کنم ....
من دوست دارم مافیا باشم این کارو دوست دارم ....
مامانی منو میبخشی که دختر خوبی نبودم منو ببخش که آدم کشتم منو ببخش که هرکاری کردم ....
مامانی منو ببخش من نمیتونم مافیا بودن رو کنار بزرام

اشکاش رو پاک کرد و گردنبندی که توی گردنش بود رو گذاشت کنار عکس خودش و مامانش

توی اون گردنبند عکس خودش و ماریانا بود ............

جای حساس قطع نکردم
بچه ها شما اصلا مثل قبل حمایت نمی‌کردید فیک قبلی تمام لایکا بیشتر ¹⁵⁰بود الان که ¹k شدید حمایت نمیکنید
لایک:⁸⁰
کامنت:⁵⁰
دیدگاه ها (۹۰)

پارت⁵بلند شد و رفت سمت در و از آرامگاه خروج شد نفس عمیقی کشی...

پارت⁶که گوشیم زنگ خورد یون سو بود کلافه گوشیم رو ورداشتم تهی...

پارت³ات:ولم کن باباتهیونگ: خفه شو تهیونگ ات رو انداخت تو ماش...

پارت²تهیونگ ویو از دیشب تاحالا خوابم نبرد ات اولین بارش بود ...

A girl from tomorrow(part12)

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴0

𝚙𝚊𝚛𝚛11سوهو.. عذر میخوام ات منو ببخش واستا تو الان داری داداش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط