part 48
#part_48
#رها
دیگه مهمونا رفتن
منم خودمو پهن کردم رو مبل یه سیب از میوه خوری برداشتم و گازش زدم
که یهو همه مثل جن بالا سرم ظاهر شدن
از ترس سیب پرید تو گلوم و به سرفه افتادم
بلند شدم و درست نشستم
رها-چیزی شده؟
ترمه- رها مگه تو پسر نبودی پس چرا الان گفتی دوست دختر داداشمی؟
رها-خو داشتیم بازی میکردیم
مامان-باز چه نقشه شومی تو سرته
نگار- نگو که جدی بودید اصلا باورم نمیشه
طاها که اون لحظه رسید رو مبل کناری من نشست دکمه آخر پیرهن چهارخونشو باز کرد و پاهاشو انداخت رو مبل
طاها-رها یه خیار بده
خم شدم و یه خیار برداشتم و پرت کردم طرفش
طاها-اخه مادر من یکم به مخت فشار بیار چطور ممکنه منو رها عاشق هم بشیم؟ نه واقعا چطور؟
بابا-پس چرا اینطور گفتید
طاها یه گاز به خیارش زد و اشاره کرد که صبر کنن تا خیارشو بجوئه
طاها-نقشه رها بود واس این که اونا رو دست به سر کنه تا موقع رفتنش جلوشو نگیرن
عمو امین (بابای طاها)-الان میشه بگید نقشتون دقیقا چیه؟
رها-گفت که منو این....
طاها-این به درخت میگن
رها-خو باش منو درخت فعلا به همه میگیم باهم رلیم تا بقیه فکر کنن من بیخیال عمل شدم که مجبورم نکن به کارای عجیب غریب تا من راحت تر بتونم کارای عملمو انجام بدم همین
مامان-عجب آدمایی هستید شما
بابا-به شخصه باید بگم وقتی رها گفت عاشق طاهاست برگام ریخت
عمو امین-تو وضعت بهتر بود من خودم ریخنم برگام موند
#شکلات_تلخ
#رها
دیگه مهمونا رفتن
منم خودمو پهن کردم رو مبل یه سیب از میوه خوری برداشتم و گازش زدم
که یهو همه مثل جن بالا سرم ظاهر شدن
از ترس سیب پرید تو گلوم و به سرفه افتادم
بلند شدم و درست نشستم
رها-چیزی شده؟
ترمه- رها مگه تو پسر نبودی پس چرا الان گفتی دوست دختر داداشمی؟
رها-خو داشتیم بازی میکردیم
مامان-باز چه نقشه شومی تو سرته
نگار- نگو که جدی بودید اصلا باورم نمیشه
طاها که اون لحظه رسید رو مبل کناری من نشست دکمه آخر پیرهن چهارخونشو باز کرد و پاهاشو انداخت رو مبل
طاها-رها یه خیار بده
خم شدم و یه خیار برداشتم و پرت کردم طرفش
طاها-اخه مادر من یکم به مخت فشار بیار چطور ممکنه منو رها عاشق هم بشیم؟ نه واقعا چطور؟
بابا-پس چرا اینطور گفتید
طاها یه گاز به خیارش زد و اشاره کرد که صبر کنن تا خیارشو بجوئه
طاها-نقشه رها بود واس این که اونا رو دست به سر کنه تا موقع رفتنش جلوشو نگیرن
عمو امین (بابای طاها)-الان میشه بگید نقشتون دقیقا چیه؟
رها-گفت که منو این....
طاها-این به درخت میگن
رها-خو باش منو درخت فعلا به همه میگیم باهم رلیم تا بقیه فکر کنن من بیخیال عمل شدم که مجبورم نکن به کارای عجیب غریب تا من راحت تر بتونم کارای عملمو انجام بدم همین
مامان-عجب آدمایی هستید شما
بابا-به شخصه باید بگم وقتی رها گفت عاشق طاهاست برگام ریخت
عمو امین-تو وضعت بهتر بود من خودم ریخنم برگام موند
#شکلات_تلخ
۱۹.۲k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.