part 47
#part_47
#طاها
وقتی رفتیم پیش بقیه میز غذا رو جمع کرده بودن تو سالن نشسته بودن
رها رفت روی مبل دونفره نشست
منم داشتم میرفت رو یه مبل تک نفره بشینم که
همه چپ چپ نگاهم کردن
بابابزرگ-شما نمیخوای پیش رها بشینی؟
طاها-کی؟ من؟ ....اها چرا اومدم ترمه رو ببرم
دست ترمه رو گرفتم با خودم کشوندمش
کنار رها نشستم ترمه هم رفت رو پای رها نشست
اونا شروع کردن به حرف زدن باهم منم گوشیم در اوردم و مشغول شدم
این وسط اون پسره کصخل هی به رها نگاه میکرد
عصبی شدم و بهش چشم قره رفتم اما پلشت به پشمشم نگرفت
طاها-داداش تخته سیاه اون طرفه اشتباه نگاه میکنی
نیما-به تو چه دلم میخواد به دختر داییم نگاه کنم
طاها-یاد اوری میکنم که دختر دایی جنابعالی مال منه خوشم نمیاد به چیزی که برای منه زل بزنی افتاد؟
نیلی-نیما نکن دیگه...ببخشید طاها جان نیما یکم لجبازه شما به دل نگیر
طاها-چون خیلی مهربونم باش
جررر این دختره هنو میخواد نخ بده
باورم نمیشه با این که دیده رها گفته من با طاهام بازم ولکن نیست
رها-طاها
طاها-جان؟
رها-خوشم اومد خوب جواب داده
طاها-ما اینیم دیگه
رها-فقط به پا سوتی ندید جلو بقیه
طاها-چش
بابا بزرگ-خب اینطور که معلومه رابطه رها و طاها جدیه و رها بیخیال عمل شدن
عمه رها-اما بابا ما قرارمون این نبود
بابا بزرگ-دخترم من فقط میخواستم که رها عمل نکنه که الان به خاطر طاها این کارو نمیکنه دیگه بقیه چیزا مهم نیس
عمه رها با یه نگاه بد بهم خیره شد بعد با اکراه نگاهشو ازم گرفت
فازا مازا چی زدی؟
بابا بزرگ-هفته آیند یه مراسم داریم که بیشتر فامیلا توش هستن دلم میخواد طاها هم باشه مشکلی که نیس؟
شت حجی من تورم به زور تحمل میکنم دیگه چه برسه به فامیلات
رها-نه طاها هم میاد
بابا بزرگ-خوبه پس
#شکلات_تلخ
#طاها
وقتی رفتیم پیش بقیه میز غذا رو جمع کرده بودن تو سالن نشسته بودن
رها رفت روی مبل دونفره نشست
منم داشتم میرفت رو یه مبل تک نفره بشینم که
همه چپ چپ نگاهم کردن
بابابزرگ-شما نمیخوای پیش رها بشینی؟
طاها-کی؟ من؟ ....اها چرا اومدم ترمه رو ببرم
دست ترمه رو گرفتم با خودم کشوندمش
کنار رها نشستم ترمه هم رفت رو پای رها نشست
اونا شروع کردن به حرف زدن باهم منم گوشیم در اوردم و مشغول شدم
این وسط اون پسره کصخل هی به رها نگاه میکرد
عصبی شدم و بهش چشم قره رفتم اما پلشت به پشمشم نگرفت
طاها-داداش تخته سیاه اون طرفه اشتباه نگاه میکنی
نیما-به تو چه دلم میخواد به دختر داییم نگاه کنم
طاها-یاد اوری میکنم که دختر دایی جنابعالی مال منه خوشم نمیاد به چیزی که برای منه زل بزنی افتاد؟
نیلی-نیما نکن دیگه...ببخشید طاها جان نیما یکم لجبازه شما به دل نگیر
طاها-چون خیلی مهربونم باش
جررر این دختره هنو میخواد نخ بده
باورم نمیشه با این که دیده رها گفته من با طاهام بازم ولکن نیست
رها-طاها
طاها-جان؟
رها-خوشم اومد خوب جواب داده
طاها-ما اینیم دیگه
رها-فقط به پا سوتی ندید جلو بقیه
طاها-چش
بابا بزرگ-خب اینطور که معلومه رابطه رها و طاها جدیه و رها بیخیال عمل شدن
عمه رها-اما بابا ما قرارمون این نبود
بابا بزرگ-دخترم من فقط میخواستم که رها عمل نکنه که الان به خاطر طاها این کارو نمیکنه دیگه بقیه چیزا مهم نیس
عمه رها با یه نگاه بد بهم خیره شد بعد با اکراه نگاهشو ازم گرفت
فازا مازا چی زدی؟
بابا بزرگ-هفته آیند یه مراسم داریم که بیشتر فامیلا توش هستن دلم میخواد طاها هم باشه مشکلی که نیس؟
شت حجی من تورم به زور تحمل میکنم دیگه چه برسه به فامیلات
رها-نه طاها هم میاد
بابا بزرگ-خوبه پس
#شکلات_تلخ
۲۸.۰k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.