159 روز دوستت دارم
روزهای تلخ افسردگی...
روزهایی که از خواب بیدار میشی و به ساعت نگاه میکنی و با خودت میگی:
هنوز زنده ام!
و پتو رو میکشی روی صورتت و دلت میخواد دوباره بخوابی تا خیلی چیزا رو یادت نیاد...
روزهایی که وقتی با هزار زور از تخت میای پایین و میری صورتت رو بشوری تلاش میکنی به خودت توی آینه نگاه نکنی...
و اگر هم تصادفی چشمت به آینه بیفته انگار نه انگار اون تصویر خودته...
انگار یه آدم غریبه است که دیدنش اهمیتی نداره...
روزهایی که موقع صبحونه خوردن تهوع میگیری و ادامه نمیدی...
روزهای اشک، تهوع، بغض و عصبانیت...
روزهای کم آوردن مقابل همه چیز...
روزهایی که از شب قبلش با خودت کلنجار رفتی و برنامه نوشتی اما بیدار که میشی گریه هات اجازه نمیده به کار و برنامه هات برسی...
روزهایی که توی اتاق خودتو زندانی میکنی و آدمهای اطرافت تنهات میذارند چون نمیخوان با چشمهای خیست روبه رو بشن...
روزهایی که یه الهام خسته و غمگین و عصبانی درونت اعتصاب کرده و زده و هرچیزی دستش میرسیده شکسته...
و تو فقط گریه کردی تا آروم بگیره و بعد رفتی بغلش کردی تا فکر نکنه دوستش نداری...
روزهایی که هیچکس نیست تا باهاش از درد عمیق عاشقی حرف بزنی... هیچکس نیست بهش بگی الان کدوم عکس یا ویدیو یا خاطره تو رو به این حال کشونده...
روزهای تلخ افسردگی روزهای نفرت انگیزیه...
و امروز روز 159 هست...
159 روز گذشت از آخرین بار دیدنت...
از آخرین بار شنیدنت...
از آخرین بار لمس حضورت...
هنوز باورم نمیشه 159 روز گذشته...
159 روز گریه...
159 روز بغض...
159 روز دلتنگی...
159 روز بیخبری...
159 روز خیلی نامردی...
159 روز هنوز دوستت دارم...
159 روز که تنها دلخوشیم اینه هنوز خدا هست...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
روزهایی که از خواب بیدار میشی و به ساعت نگاه میکنی و با خودت میگی:
هنوز زنده ام!
و پتو رو میکشی روی صورتت و دلت میخواد دوباره بخوابی تا خیلی چیزا رو یادت نیاد...
روزهایی که وقتی با هزار زور از تخت میای پایین و میری صورتت رو بشوری تلاش میکنی به خودت توی آینه نگاه نکنی...
و اگر هم تصادفی چشمت به آینه بیفته انگار نه انگار اون تصویر خودته...
انگار یه آدم غریبه است که دیدنش اهمیتی نداره...
روزهایی که موقع صبحونه خوردن تهوع میگیری و ادامه نمیدی...
روزهای اشک، تهوع، بغض و عصبانیت...
روزهای کم آوردن مقابل همه چیز...
روزهایی که از شب قبلش با خودت کلنجار رفتی و برنامه نوشتی اما بیدار که میشی گریه هات اجازه نمیده به کار و برنامه هات برسی...
روزهایی که توی اتاق خودتو زندانی میکنی و آدمهای اطرافت تنهات میذارند چون نمیخوان با چشمهای خیست روبه رو بشن...
روزهایی که یه الهام خسته و غمگین و عصبانی درونت اعتصاب کرده و زده و هرچیزی دستش میرسیده شکسته...
و تو فقط گریه کردی تا آروم بگیره و بعد رفتی بغلش کردی تا فکر نکنه دوستش نداری...
روزهایی که هیچکس نیست تا باهاش از درد عمیق عاشقی حرف بزنی... هیچکس نیست بهش بگی الان کدوم عکس یا ویدیو یا خاطره تو رو به این حال کشونده...
روزهای تلخ افسردگی روزهای نفرت انگیزیه...
و امروز روز 159 هست...
159 روز گذشت از آخرین بار دیدنت...
از آخرین بار شنیدنت...
از آخرین بار لمس حضورت...
هنوز باورم نمیشه 159 روز گذشته...
159 روز گریه...
159 روز بغض...
159 روز دلتنگی...
159 روز بیخبری...
159 روز خیلی نامردی...
159 روز هنوز دوستت دارم...
159 روز که تنها دلخوشیم اینه هنوز خدا هست...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
۱۰.۲k
۰۴ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.