p7
p7
رسیدیم و رفتیم توی بار بوی الکل کل فضا رو گرفته بود رفتیم درو یک میزی وایسادیم هممون یک ویسکی سفارش داده بودیم هم پسرا و هم دخترا درحال رقص بودن منو کوک داشتیم نگاشون میکردیم نگاه های سنگینی رو خودم حس کردم ولی در کمال تعجب کوک نبود یک پسره داشت منو نگاه میکر بهش توجهی نکردم داشتم ویسکیمو میخردم که همون پسره اومد سمتم و داشت به رونام دست میزد از این کارش بدم اومد پس سریع رفتم پیش کوک اونم باهام اومد و به کارش ادامه داد که داشت واقعا آزارم میداد که نگاه سنگینی رو خودم بازم حس کردم ایندفعه کوک بود که یکدفعه یکدونه محکم زد تو دهن اون پسره ( دیگه خودتون تصور کنین) بعد از ناکار کردن پسره دستمو محکم گرفت و به بچه ها گفت بریم عمارت از بار رفتیم بیرون
........
_کوچولو چرا لباس به این بازی پوشیدی هاااا(داد)اگه میزاشتم به کارش ادامه بده معلوم نی الان در چه عملیاتب بودی
+اولن من کوچولو نیستم دومن من هر بار میرفتم بار هیچ وقت همچین اتفاقی نمیفتاد
×÷*#(با تعجب نگاه میکردن)
_خب خوبه که بخیر گذشت (نفس عمیق)
ادمین: در راه عمارت بودن
+آخیش رسیدیم
#اره خسته بودم
×بریم تو
+میشه فیلم ببینیم
*_÷×#اوکی
ادمین:همه لباساشونو عوض کردن
ادمین:رفتن روی کاناپه با کلی خوراکی داشتن کانالارو میگشتن برای اینکه فیلم خوبی پیدا کنن که یک فیلمی توجهشونو جلب کرد
+این بنظر باحال میاد
_*÷×#آره
داشتن فیلم رو نگاه میکردن که به جاهای صحنه دار رسید و ا.ت کانالو عوض کرد که یهو...
رسیدیم و رفتیم توی بار بوی الکل کل فضا رو گرفته بود رفتیم درو یک میزی وایسادیم هممون یک ویسکی سفارش داده بودیم هم پسرا و هم دخترا درحال رقص بودن منو کوک داشتیم نگاشون میکردیم نگاه های سنگینی رو خودم حس کردم ولی در کمال تعجب کوک نبود یک پسره داشت منو نگاه میکر بهش توجهی نکردم داشتم ویسکیمو میخردم که همون پسره اومد سمتم و داشت به رونام دست میزد از این کارش بدم اومد پس سریع رفتم پیش کوک اونم باهام اومد و به کارش ادامه داد که داشت واقعا آزارم میداد که نگاه سنگینی رو خودم بازم حس کردم ایندفعه کوک بود که یکدفعه یکدونه محکم زد تو دهن اون پسره ( دیگه خودتون تصور کنین) بعد از ناکار کردن پسره دستمو محکم گرفت و به بچه ها گفت بریم عمارت از بار رفتیم بیرون
........
_کوچولو چرا لباس به این بازی پوشیدی هاااا(داد)اگه میزاشتم به کارش ادامه بده معلوم نی الان در چه عملیاتب بودی
+اولن من کوچولو نیستم دومن من هر بار میرفتم بار هیچ وقت همچین اتفاقی نمیفتاد
×÷*#(با تعجب نگاه میکردن)
_خب خوبه که بخیر گذشت (نفس عمیق)
ادمین: در راه عمارت بودن
+آخیش رسیدیم
#اره خسته بودم
×بریم تو
+میشه فیلم ببینیم
*_÷×#اوکی
ادمین:همه لباساشونو عوض کردن
ادمین:رفتن روی کاناپه با کلی خوراکی داشتن کانالارو میگشتن برای اینکه فیلم خوبی پیدا کنن که یک فیلمی توجهشونو جلب کرد
+این بنظر باحال میاد
_*÷×#آره
داشتن فیلم رو نگاه میکردن که به جاهای صحنه دار رسید و ا.ت کانالو عوض کرد که یهو...
۸۴۳
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.