عشق پنهان
18
#کوک
داشتم تو اتاقش قدم میزدم انگار این اتاق سال های سال بود خالی بود و همه چیزش کهنه بود واقعا عجیب بود که لیسا چرا اینجا زندگی نمیکرد حتما دلیلی داره من مطمئنم دیدم عکس لیسا و مامانش کنار تختشه رفتم نگاهش کردم مامانش خیلی زن زیبایی بود دلیل نبودش تو این مراسم چی میتونه باشه
داشتم میرفتم تو بالکن که صدای در اومد پس اومد صدای نفس هاش رو نمیتونستم بشنوم خیلی عجیب بود فک کنم چون اون یه الفا بود ولی نه الفا ها اینجوری نیستن
........
من:تو نباید این کارو میکردی تو یه الفا هستی اگه بفهمن که تو چیکار کردی خون به پا میشه پس منم همین رو میخوام.
لیسا:تو اگه حرفی بزنی اولا میمری قبل از این که چیزی بگی توام به این فکر کن که یه نژاد گرگینه الفا با یه ادم معمولی بخوابه بنظرت چی میشه؟هه میخوای من رو بترسونی من الان ملکه این کشورم.میتونم هرکاری بکنم.
#رز
خیلی دلم گرفته بود ما دیگه باید اینجا زندگی ایی خدای بزرگ خودت کمکمون کن...ولی کوک اینجا چیکار میکرد واقعا عجیب بود الان نمیدونم چشمای من دنبال کی مگشت واقعا عجیب بود دلم کی رو میخواست....دیدم الکساندرا داره از راه رو میاد بیرون وقت شام بود من نزیک 24 ساله که اینجا زندگی نمیکنم واقعا عجیبه که دلم تنگ نشده حس بدی داشتم نمیدونم چرا داشتم غذا میکشیدم که دیدم جیمین و دوستاش دارن میان سمت سلف پس من دنبال جیمین بودم اره ولی چرا دیدم یه کت و شروال سیاه پوشیده بود به لباس های خودمم نگا کردم دیدم سیاه پوشیدم یاااا فکرم رو خونده یا تصادفی سیاه پوشیده پس اونم یکی از خانواده های سلطنتی بود....داشتم غذا میخوردم که به گوشیم مسیج اومد بازش کردم .سلام زیبا شدی بانو
وات دهل؟
چی میگه این یا خدا دیونه شده😑
#لیسا
مادام فی برام یه پسر در نظر گرفته بود که باید باهاش ازدواج کنم و منم گفتم که خودم همسر ایندم رو انتخاب میکنم ولی واقعا میشه؟میشه من خودم کسی رو که دوس دارم انتخاب کنم..........تو همین فکرا بودم که یهو یکی بدون مقدمه و با صدای بلند شروع کرد به حرف زدن
مرده:بانو یه جوان شما نفرین شده اید باید نفرین رو از سر خودتون بردارید باید بمیرد وگرنه تمامی مردم شهر به خطر میوفتن منم چون شکه شده بودم زود دستور دادم بیرونش کنن و بهش صد بار شلاق بزنن تا ادب شه ینی چی من نفرین شدم من من نفرین شده نیستم اره نفرین شده نیستم درسته داشتم دیونه میشدم با دو رفتم سمت در و بازش کردم به سرباز ها توجه نکردم و شروع کردم به دویدن فق میدویدم ترسیده بودم من نفرین شده نیستم نه درست نیست.
کوک:(هیپوتیزم)لیسا میدونم صدام رو میشنوی میخوام بهت بگم فق یک راه حل داره اونم این که.....
ادمه دارد....💜♋🔚
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#کوک
داشتم تو اتاقش قدم میزدم انگار این اتاق سال های سال بود خالی بود و همه چیزش کهنه بود واقعا عجیب بود که لیسا چرا اینجا زندگی نمیکرد حتما دلیلی داره من مطمئنم دیدم عکس لیسا و مامانش کنار تختشه رفتم نگاهش کردم مامانش خیلی زن زیبایی بود دلیل نبودش تو این مراسم چی میتونه باشه
داشتم میرفتم تو بالکن که صدای در اومد پس اومد صدای نفس هاش رو نمیتونستم بشنوم خیلی عجیب بود فک کنم چون اون یه الفا بود ولی نه الفا ها اینجوری نیستن
........
من:تو نباید این کارو میکردی تو یه الفا هستی اگه بفهمن که تو چیکار کردی خون به پا میشه پس منم همین رو میخوام.
لیسا:تو اگه حرفی بزنی اولا میمری قبل از این که چیزی بگی توام به این فکر کن که یه نژاد گرگینه الفا با یه ادم معمولی بخوابه بنظرت چی میشه؟هه میخوای من رو بترسونی من الان ملکه این کشورم.میتونم هرکاری بکنم.
#رز
خیلی دلم گرفته بود ما دیگه باید اینجا زندگی ایی خدای بزرگ خودت کمکمون کن...ولی کوک اینجا چیکار میکرد واقعا عجیب بود الان نمیدونم چشمای من دنبال کی مگشت واقعا عجیب بود دلم کی رو میخواست....دیدم الکساندرا داره از راه رو میاد بیرون وقت شام بود من نزیک 24 ساله که اینجا زندگی نمیکنم واقعا عجیبه که دلم تنگ نشده حس بدی داشتم نمیدونم چرا داشتم غذا میکشیدم که دیدم جیمین و دوستاش دارن میان سمت سلف پس من دنبال جیمین بودم اره ولی چرا دیدم یه کت و شروال سیاه پوشیده بود به لباس های خودمم نگا کردم دیدم سیاه پوشیدم یاااا فکرم رو خونده یا تصادفی سیاه پوشیده پس اونم یکی از خانواده های سلطنتی بود....داشتم غذا میخوردم که به گوشیم مسیج اومد بازش کردم .سلام زیبا شدی بانو
وات دهل؟
چی میگه این یا خدا دیونه شده😑
#لیسا
مادام فی برام یه پسر در نظر گرفته بود که باید باهاش ازدواج کنم و منم گفتم که خودم همسر ایندم رو انتخاب میکنم ولی واقعا میشه؟میشه من خودم کسی رو که دوس دارم انتخاب کنم..........تو همین فکرا بودم که یهو یکی بدون مقدمه و با صدای بلند شروع کرد به حرف زدن
مرده:بانو یه جوان شما نفرین شده اید باید نفرین رو از سر خودتون بردارید باید بمیرد وگرنه تمامی مردم شهر به خطر میوفتن منم چون شکه شده بودم زود دستور دادم بیرونش کنن و بهش صد بار شلاق بزنن تا ادب شه ینی چی من نفرین شدم من من نفرین شده نیستم اره نفرین شده نیستم درسته داشتم دیونه میشدم با دو رفتم سمت در و بازش کردم به سرباز ها توجه نکردم و شروع کردم به دویدن فق میدویدم ترسیده بودم من نفرین شده نیستم نه درست نیست.
کوک:(هیپوتیزم)لیسا میدونم صدام رو میشنوی میخوام بهت بگم فق یک راه حل داره اونم این که.....
ادمه دارد....💜♋🔚
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۱۹.۲k
۲۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.