My daddy Ⓟ³⁴ جنبه نداری نخون🔞
My daddy Ⓟ³⁴ جنبه نداری نخون🔞
جیمین:تو چرا امشب انقد سکشی شدی
ات:تو واقعا حالت خوب نیس بزار بگم قهوه برات بیارن
جیمین دست ات رو محکم میگیره میکشه دنبال خودشو میبره داخل خونه طبقه بالا که کسی نبینتشون
ات:جیمین داری چیکار میکنی چرا منو اوردی اینجا
جیمین:هیششش سکشی گرل داد نزن میخوام بهت یه چیزیو بگم
ات:چیو
جیمین:راستش من اوففف چطوری بگم(خماری) ات من عاشقت شدم
ات:چیییی😳شوخی میکنی
جیمین:من با تو شوخی دارم اخه
میاد جلو
ات:جیمین برو عقب الان یکی میاد
ات میخواد از بغل جیمین بره اون ور جیمین دستشو میگیره میکوبونتش تو دیوار یه دستش اون ور میزاره اون یکی دستشو اون ور به اندازه یه میل فاصله داشتن یعنی ات تکون بخوره لبا. شون میخوره بهم
ات:جیمین میشه بری اون ور
جیمین:همممم جوابتو ندادی منفیه یا مثبت بیبی(با صدا بم)
ات:جیمین
جیمین:هیششش فقط یه کلمه بگو عاشقمی اره یانه همینو بگو
ات:..... راستش امممم
ا.. ا.. اره
جیمین:اره چی
ات:اره من... من عاشقتم
جیمین لب.شو رو لب ات به طرز وحشیانه میمکید ات هم همراهی میکرد (🗿💔) که یهو صدای یونا میاد
یونا:جیمین
جیمین عشقم
جیمین
کجایی هی جیمین
جیمین از لبای ات میکشه بیرون
جیمین:جانم
یونا:عشقم کجایی چرا نمیای
جیمین:تو برو میام
یونا:داریم کیکو میبریم
جیمین:اه برو میام دیگه
میره
ات:جیمین بیا بریم پایین
جیمین دست ات رو میگیره
جیمین:ات تو واقعا عاشقمی
ات:اره دقیقا از همون روز اول که دیدمت عاشقت شدم
جیمین:خدایه من چه حس خوبیه که کراشت بهت اعتراف کنه مگه نه(حق+)
ات:اهوم
خب تو اول برو من بعدن میام که شک نکن
جیمین میره ات بعدش میره
+:جیمین بیا این قهوه رو بخور مستی از سرت بپره
مست بودنش تموم میشه کیکو میبرن کادو هارو باز میکنن یونا یه گردنبند خریده بود ات هم کادو شو میده همون ساعته حالا کادو تهیونگ از راه میرسه
تهیونگ:خب خب اقایون خانومان توجه کنین میخوام بهترین کادو این جشن رومن به جیمین بدم جیمین تو خیلی دوس داشتی چانگ رو نابود کنی خب میخوام بگم به ارزوت رسید کل شرکت چانگ مال تو شد
جیمین:چییییی😳😳😳
شوخی میکنی عرررررر باورم نمیشه
بغلش میکنه
مهمونی تموم میشه بابا مامان جیمین خاله یونا مامان بابای یونا عمه جیمین تهیونگ ات جیمین مونده بودن رفتن داخل عمارت
√:خب واقعا جشن قشنگی بود دخترم دست مری زد
یونا:ههه😂مامان جون عشقم لیاقتش بیشتر از ایناس
-:عروس منی دیگه
جیمین:خب تهیونگ چطوری نابودش کردی الان چانگ تو چه وضعیتیه
تهیونگ:توی کماس بعد خبر غرق شدن کشتی سکته کرد
=:خب تهیونگ ماجرا رو تعریف کن
تهیونگ:تعریف میکنه
-:نقشت عالی بود
=:اومید وارم بمیره
ات:یعنی چی دارین اینجا ارزو مرگ یه نفر میکنین واقعا که
-:دخترم راجب چیزی نمی دونی حرف نزن
چانگ مادر پدر منو کشته
ات:خب اما شما اونو بکشین مادر پدرتون برمیگرده نه
یونا:بهتر نیست تو دخالت نکنی
ات:درست میگی اما منم تو اون شرکت کار میکنم حق دارم بدونم تکلیفم چی میشه
! :ایششش از این بحثا بگذریم
ات تو شوهر داری
ات:نه چطور
! :همینطوری پرسیدم اخه به خانم مجرد تا این موقع بیرون نمیمونه
ات:اختیارش دسته منه
خب تهیونگ منو میرسونی
تهیونگ:ا..
جیمین:چرا تهیونگ
ات:همینطوری
جیمین:تهیونگ اینجا نمی مونی
تهیونگ:نه میخوام برم
ات اگه میخوای بیا من میرسونمت
ات:باشه بریم
جیمین:منم میام
ات:چرا
جیمین:با تهیونگ کار دارم
ات:اها باشه
میرن ات رو میرسونن خونه
تهیونگ:میخوای بیای خونه من
جیمین:اره
میرسن خونه تهیونگ
جیمین:تهیونگ تو چرا شماره ات رو داری اصلا براچی به چه حقی مگه چیکارشی
تهیونگ:جیمین یه طوری حرف نزن انگار شوهرشی
جیمین:دوست پسرش که هستم
تهیونگ:چییییییی😳😳😳چی داری میگیییییی
جیمین:اون موقعی اییی که مست بودم ات رو بردم طبقه بالا بهش اعتراف کردم بعد بوسیدمش اون الان مال منه بعد یه هفته میشه زنم
تهیونگ:خدای من جیمین تو مست میکنی ترسناک میشی تکلیف یونا چی میشه
جیمین:من چه بدونم مهم اینه ات مال من شد دیگه
تهیونگ:ات در جواب اعترافت چی گف
جیمین:گفت از همون اول که دیدمت عاشقت شدم
تهیونگ:واوو چه رمانتیک صدرصد بچه هاتون خوشگل مشین چون ات خیلی جذابب
جیمین:یه جوری حرف میزنی انگار من زشتم
تهیونگ:نه منظورم این بود ات مامان خیلی خوبی میشه معلوم به بچه ها علاقه داره........
ادامه پارت بعد:
۲۰لایک۲۰کامنت⚕︎
جیمین:تو چرا امشب انقد سکشی شدی
ات:تو واقعا حالت خوب نیس بزار بگم قهوه برات بیارن
جیمین دست ات رو محکم میگیره میکشه دنبال خودشو میبره داخل خونه طبقه بالا که کسی نبینتشون
ات:جیمین داری چیکار میکنی چرا منو اوردی اینجا
جیمین:هیششش سکشی گرل داد نزن میخوام بهت یه چیزیو بگم
ات:چیو
جیمین:راستش من اوففف چطوری بگم(خماری) ات من عاشقت شدم
ات:چیییی😳شوخی میکنی
جیمین:من با تو شوخی دارم اخه
میاد جلو
ات:جیمین برو عقب الان یکی میاد
ات میخواد از بغل جیمین بره اون ور جیمین دستشو میگیره میکوبونتش تو دیوار یه دستش اون ور میزاره اون یکی دستشو اون ور به اندازه یه میل فاصله داشتن یعنی ات تکون بخوره لبا. شون میخوره بهم
ات:جیمین میشه بری اون ور
جیمین:همممم جوابتو ندادی منفیه یا مثبت بیبی(با صدا بم)
ات:جیمین
جیمین:هیششش فقط یه کلمه بگو عاشقمی اره یانه همینو بگو
ات:..... راستش امممم
ا.. ا.. اره
جیمین:اره چی
ات:اره من... من عاشقتم
جیمین لب.شو رو لب ات به طرز وحشیانه میمکید ات هم همراهی میکرد (🗿💔) که یهو صدای یونا میاد
یونا:جیمین
جیمین عشقم
جیمین
کجایی هی جیمین
جیمین از لبای ات میکشه بیرون
جیمین:جانم
یونا:عشقم کجایی چرا نمیای
جیمین:تو برو میام
یونا:داریم کیکو میبریم
جیمین:اه برو میام دیگه
میره
ات:جیمین بیا بریم پایین
جیمین دست ات رو میگیره
جیمین:ات تو واقعا عاشقمی
ات:اره دقیقا از همون روز اول که دیدمت عاشقت شدم
جیمین:خدایه من چه حس خوبیه که کراشت بهت اعتراف کنه مگه نه(حق+)
ات:اهوم
خب تو اول برو من بعدن میام که شک نکن
جیمین میره ات بعدش میره
+:جیمین بیا این قهوه رو بخور مستی از سرت بپره
مست بودنش تموم میشه کیکو میبرن کادو هارو باز میکنن یونا یه گردنبند خریده بود ات هم کادو شو میده همون ساعته حالا کادو تهیونگ از راه میرسه
تهیونگ:خب خب اقایون خانومان توجه کنین میخوام بهترین کادو این جشن رومن به جیمین بدم جیمین تو خیلی دوس داشتی چانگ رو نابود کنی خب میخوام بگم به ارزوت رسید کل شرکت چانگ مال تو شد
جیمین:چییییی😳😳😳
شوخی میکنی عرررررر باورم نمیشه
بغلش میکنه
مهمونی تموم میشه بابا مامان جیمین خاله یونا مامان بابای یونا عمه جیمین تهیونگ ات جیمین مونده بودن رفتن داخل عمارت
√:خب واقعا جشن قشنگی بود دخترم دست مری زد
یونا:ههه😂مامان جون عشقم لیاقتش بیشتر از ایناس
-:عروس منی دیگه
جیمین:خب تهیونگ چطوری نابودش کردی الان چانگ تو چه وضعیتیه
تهیونگ:توی کماس بعد خبر غرق شدن کشتی سکته کرد
=:خب تهیونگ ماجرا رو تعریف کن
تهیونگ:تعریف میکنه
-:نقشت عالی بود
=:اومید وارم بمیره
ات:یعنی چی دارین اینجا ارزو مرگ یه نفر میکنین واقعا که
-:دخترم راجب چیزی نمی دونی حرف نزن
چانگ مادر پدر منو کشته
ات:خب اما شما اونو بکشین مادر پدرتون برمیگرده نه
یونا:بهتر نیست تو دخالت نکنی
ات:درست میگی اما منم تو اون شرکت کار میکنم حق دارم بدونم تکلیفم چی میشه
! :ایششش از این بحثا بگذریم
ات تو شوهر داری
ات:نه چطور
! :همینطوری پرسیدم اخه به خانم مجرد تا این موقع بیرون نمیمونه
ات:اختیارش دسته منه
خب تهیونگ منو میرسونی
تهیونگ:ا..
جیمین:چرا تهیونگ
ات:همینطوری
جیمین:تهیونگ اینجا نمی مونی
تهیونگ:نه میخوام برم
ات اگه میخوای بیا من میرسونمت
ات:باشه بریم
جیمین:منم میام
ات:چرا
جیمین:با تهیونگ کار دارم
ات:اها باشه
میرن ات رو میرسونن خونه
تهیونگ:میخوای بیای خونه من
جیمین:اره
میرسن خونه تهیونگ
جیمین:تهیونگ تو چرا شماره ات رو داری اصلا براچی به چه حقی مگه چیکارشی
تهیونگ:جیمین یه طوری حرف نزن انگار شوهرشی
جیمین:دوست پسرش که هستم
تهیونگ:چییییییی😳😳😳چی داری میگیییییی
جیمین:اون موقعی اییی که مست بودم ات رو بردم طبقه بالا بهش اعتراف کردم بعد بوسیدمش اون الان مال منه بعد یه هفته میشه زنم
تهیونگ:خدای من جیمین تو مست میکنی ترسناک میشی تکلیف یونا چی میشه
جیمین:من چه بدونم مهم اینه ات مال من شد دیگه
تهیونگ:ات در جواب اعترافت چی گف
جیمین:گفت از همون اول که دیدمت عاشقت شدم
تهیونگ:واوو چه رمانتیک صدرصد بچه هاتون خوشگل مشین چون ات خیلی جذابب
جیمین:یه جوری حرف میزنی انگار من زشتم
تهیونگ:نه منظورم این بود ات مامان خیلی خوبی میشه معلوم به بچه ها علاقه داره........
ادامه پارت بعد:
۲۰لایک۲۰کامنت⚕︎
۲۸.۵k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.