پارت ۱۲

ویو راوی
توی سالن همه داشتن گرم میکردن که سر و کله سوهیون پیدا شد یچیزی یادم رف بهتون بگم امروز قرار بود سوهیون هم با بچه ها تمرین کنه بزرگوار مثلا جانشینه بل بل
سومی " اووو هیون اومدی !!؟؟ واس چی اونوقت ؟!
هیون " اولن که نه تو راهم دوما من اجازه ورزش کردن ندارم چندروزه مچ دستم اذیت میکرد نتونستم تمرین کنم امروز اوکی شدم و اومدم
بعد شروع کرد به نرمش دادن به مچش
سومی " تو چرا نگفتی مچت درد میکنه صبر کن اینکه اونروز بعد از تمرین یا راس سراغ پمادی که مامان آورده بود و گرفتی بخاطر این بود بمیرم برات داشی
هیون " بل خگولم . خدانکنه
بعد موهای سومی و بهم ریخت ( چینگده داداش بزرگ خوبه نه ولی من داداش بزرگم قبل از اینکه من بدنیا بیام مرد و الان داداش کوچولو دارم بگذریم بریم سراغ داستان 🥲)
هیون و سومی بر خلاف اینکه مثل سگ شغال بودن عاشق همدیگه بودن پشت هم بودن و سوهیون هرکی ابجیشو اذیت کنه تیکه تیکه میکنه بله
هیون ویو
آبجی گوگولی من هنوز به سنی نرسیده که بتونه ذهن بقیه رو بخونه ولی من میتونم و میدونم اون عاشق کوکه ولی نمیدونم کوک هم عاشقشه یا نه چون نمیتونم ذهنشو بخونم واسه اینکه بهتر بفهمم چی میگذره به بهانه تمرین رفتم سالن همین که وارد شدم تونستم بخوبی نگاه های کی در میون کوک و که به سومی نگاه می‌کرد و بفهمم یعنی امکان داره اونم عاشق سومی باشه ؟!
کوک ویو
سومی پیش داداشش خیلی کیوت میشه لعنتی کی میشه مال خودم کنمش هر روز دارم توی تب و تاب عشقش میسوزم ولی چون میدونم اون منو دوست نداره باهاش سرد شدم یعنی دوستم‌ ممکنه‌داشته باشه توی همین فکرا بودم که سومی گفت بریم پیشش به هممون نفری یدونه چون که به شکل شمشیر در آورده بودن داد
سومی " خوب تمرین امروز شمشیر زنیه باید یاد بگیرین چطور از شمشیر استفاده کنین و از خودتون دفاع کنین
برام خیلی جالبه هوپی هیونگ که بشدت از زخمی شدن می‌ترسه چرا اینقدر جدیه 😂🗿
سومی " هعیییی کوک حواست اینجا باشه
کوک " اوکی
سومی " خوب اول از همه باید بهتون دفاع رو یاد بدم اول باید دفاعتون خوب باشه که بهتون حمله شد بتونین در برین
خلاصه که دهنمون از سختگیری های سومی سرویس شد ( چیزه بچه ها من هیچ سر رشته ای از شمشیر زنی ندارم خو پس ازم نخواین که جزئیاتشو بگم ببشید )
اونقدر خسته بودم که حتی نای غذا خورن هم نداشت پس ترجیح دادم که برم‌ دوش بگیرم و یراس لالا کنم خیلی خوابم میادددددددد....