𝐃𝐢𝐟𝐟𝐢𝐜𝐮𝐥𝐭 𝐥𝐨𝐯𝐞, 𝐩𝐚𝐫𝐭 3
(رمان عشق دشوار پارت ۳)
رسیدم کافه تو کافه منتظر بودم رفتم یه قهوه سفارش دادم وقتی که قهوه رو گرفتم و برگشتم میخواستم برم که خوردم به یکی قهوم ریختن کامل ریخته شد زمین سرم رو بلند کردم که ببینم کی دیدم همون پسر جذابی تو هواپیما از هم معذرت خواهی کردیم رفتم نشستم منتظر ی یونا بودم که بلاخره اومد کلی همو بغل کردیم و چیزای دیگه (علامت یونا ٪ علامت جینا + )
٪دختر خیلی دلم برات تنگ شده بود
+منم
٪چیکارا میکنی حالت خوبه چه خبرا
+هیچی مدرکم رو که گرفتم حالمم خوبه خبر خاصی هم نیست حال تو چطوره
٪منم هیچی زندگی رو میگذرونیم
+مدرکت رو گرفتی؟
٪اره گرفتم
+راستی می سو چرا نیومد
٪اون سرش شلوغه
+چرا سرش شلوغه دوست پسر داره ؟😉
٪نه بابا می سو و دوست پسر هه اصل این دو کلمه باهم سازگار نیست
+راست میگی
٪راستی نظرت چیه فردا شب بریم بار
+با کی
٪تو و من و می سو
+اوکی حله فردا بریم
٪پس فردا ساعت ۸ جلوی در خونتونم
+باشه بریم بترکونیم
یهو گوشی یونا زنگ خورد بعد از حرف زدن یونا با گوشی گفت که یه کار واجب براش پیش اومده و باید بره از هم خداحافظی کردیم و رفت بعد از رفتن یونا نمیدونم چرا هم به اون پسر جذابه فکر میکردم به فکرام خاتمه دادم حساب کردم و رفتم چون قرار بود فردا بریم بار و لباس مناسب نداشتم پس تصمیم گرفتم فعلا برم شرکت جیمین بعد فردا برم خرید رفتم شرکت و جیمین رو دیدم باهم حرف زدیم گرسنه بودم برای همین باهم رفتیم رستوران و ناهار خوردیم بعد اون رفت شرکت و من هم رفتم خونه حوصلم سر رفته بود برای همین نشستم پای تلوزیون و فیلم دیدم شب شده بود حدودا ساعت ۱۰ نیم بود که جیمین اومد رفت لباساش رو عوض کرد و اومد پایین
فعلا تا اینجا بمونه یه شرط کوچولو دارم شرطم برای پارت بعد: ۱۰ تا کامنت و ۵ تا لایک
تو پارت بعد قراره اتفاقای خوب و باحالی بیفته
رسیدم کافه تو کافه منتظر بودم رفتم یه قهوه سفارش دادم وقتی که قهوه رو گرفتم و برگشتم میخواستم برم که خوردم به یکی قهوم ریختن کامل ریخته شد زمین سرم رو بلند کردم که ببینم کی دیدم همون پسر جذابی تو هواپیما از هم معذرت خواهی کردیم رفتم نشستم منتظر ی یونا بودم که بلاخره اومد کلی همو بغل کردیم و چیزای دیگه (علامت یونا ٪ علامت جینا + )
٪دختر خیلی دلم برات تنگ شده بود
+منم
٪چیکارا میکنی حالت خوبه چه خبرا
+هیچی مدرکم رو که گرفتم حالمم خوبه خبر خاصی هم نیست حال تو چطوره
٪منم هیچی زندگی رو میگذرونیم
+مدرکت رو گرفتی؟
٪اره گرفتم
+راستی می سو چرا نیومد
٪اون سرش شلوغه
+چرا سرش شلوغه دوست پسر داره ؟😉
٪نه بابا می سو و دوست پسر هه اصل این دو کلمه باهم سازگار نیست
+راست میگی
٪راستی نظرت چیه فردا شب بریم بار
+با کی
٪تو و من و می سو
+اوکی حله فردا بریم
٪پس فردا ساعت ۸ جلوی در خونتونم
+باشه بریم بترکونیم
یهو گوشی یونا زنگ خورد بعد از حرف زدن یونا با گوشی گفت که یه کار واجب براش پیش اومده و باید بره از هم خداحافظی کردیم و رفت بعد از رفتن یونا نمیدونم چرا هم به اون پسر جذابه فکر میکردم به فکرام خاتمه دادم حساب کردم و رفتم چون قرار بود فردا بریم بار و لباس مناسب نداشتم پس تصمیم گرفتم فعلا برم شرکت جیمین بعد فردا برم خرید رفتم شرکت و جیمین رو دیدم باهم حرف زدیم گرسنه بودم برای همین باهم رفتیم رستوران و ناهار خوردیم بعد اون رفت شرکت و من هم رفتم خونه حوصلم سر رفته بود برای همین نشستم پای تلوزیون و فیلم دیدم شب شده بود حدودا ساعت ۱۰ نیم بود که جیمین اومد رفت لباساش رو عوض کرد و اومد پایین
فعلا تا اینجا بمونه یه شرط کوچولو دارم شرطم برای پارت بعد: ۱۰ تا کامنت و ۵ تا لایک
تو پارت بعد قراره اتفاقای خوب و باحالی بیفته
۳۳.۶k
۲۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.