از شخصی پرسیدند:
از شخصی پرسیدند:
روزها و شب هایت چگونه می گذرد؟
با ناراحتی جواب داد: چه بگویم!
امروز از گرسنگی مجبور شدم
کوزه ی سفالی که یادگار سیصد ساله ی اجدادم بود بفروشم و نانی تهیه کنم..!
گفت: خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته و تو اینگونه ناشکری می کنی؟
روزها و شب هایت چگونه می گذرد؟
با ناراحتی جواب داد: چه بگویم!
امروز از گرسنگی مجبور شدم
کوزه ی سفالی که یادگار سیصد ساله ی اجدادم بود بفروشم و نانی تهیه کنم..!
گفت: خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته و تو اینگونه ناشکری می کنی؟
۹۵۰
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.