تنفرتاعشق
#تنفر_تا_عشق
#اد_جئون
#پارت_26
ات:ععع باشه حالا
هانا رو رسوندیم و رفتیم عمارت
همین که رفتم بازم قیافه عن این دختره رو دیدم
ته:ات ینی انقد سردت بود ک جیمین بیاد
ات:خیییلیی سرد بود
سئون :گفتم ک هیچ خری ت این هوا بیرون نمیره
ات:عاییش خفه شو!
شوگا:الان که سردت نیس؟
ات:چرااا خیلی سردهه(زر زدم اصنم سرد نبود فق میخاستم قیافه اینو نبینم
کوک:اینا همش بخاطر اینه که از من اجازع نگرفتی
ات:ارع از ت اجازع میگرفتم افتاب میومد و گرم میشد
کوک:از اون نگاه خفه کنا ک ات دهنشو بست
ات:خوب من برم لباسمو عوض کنم
بعدش اومدم ت اتاقمو رفتم حموم دوش آبگرم گرفتم
بعد لباسامو پوشیدم و رفتم رو تخت ساعت1:32دقیقه بود ولی من خابم میومد
و همش بخاطر هانا خر بود که این همه راه منو پیاده برد
یکم باگوشیم ور رفتم و بعدش خابیدم
صب بلند شدم و صورتمو شستم
و رفتم پایین
البته صب هم نبود وقتی رفتم هموشون داشتن ب سمت آشپزخونه میرفتن
منم رفتم نشستم
و داشتم غذامو میخوردم ک خرمگس معرکه حرف زد
سئون :آخه ادم تا الان میخابه؟
ات: اوفف ت نمیتونی دودقیقه حرف نزنی؟
سئون :ن
بردی اینکه از شر این خرمگس خلاص شم سریع غذامو خردم و از اشپزخونه زدم بیرون
که اونم دنبالم اومد شروع کرد ب زر زدن
سئون:والا نمیدونم تهیونگ چی ت تو دیده که آوردتت اینجا
اصن درکش نمیکنم
ات:لابود یچی دیده ک چشای کور ت نمیتونن ببینن
سئون:دخترهی پرو
#اد_جئون
#پارت_26
ات:ععع باشه حالا
هانا رو رسوندیم و رفتیم عمارت
همین که رفتم بازم قیافه عن این دختره رو دیدم
ته:ات ینی انقد سردت بود ک جیمین بیاد
ات:خیییلیی سرد بود
سئون :گفتم ک هیچ خری ت این هوا بیرون نمیره
ات:عاییش خفه شو!
شوگا:الان که سردت نیس؟
ات:چرااا خیلی سردهه(زر زدم اصنم سرد نبود فق میخاستم قیافه اینو نبینم
کوک:اینا همش بخاطر اینه که از من اجازع نگرفتی
ات:ارع از ت اجازع میگرفتم افتاب میومد و گرم میشد
کوک:از اون نگاه خفه کنا ک ات دهنشو بست
ات:خوب من برم لباسمو عوض کنم
بعدش اومدم ت اتاقمو رفتم حموم دوش آبگرم گرفتم
بعد لباسامو پوشیدم و رفتم رو تخت ساعت1:32دقیقه بود ولی من خابم میومد
و همش بخاطر هانا خر بود که این همه راه منو پیاده برد
یکم باگوشیم ور رفتم و بعدش خابیدم
صب بلند شدم و صورتمو شستم
و رفتم پایین
البته صب هم نبود وقتی رفتم هموشون داشتن ب سمت آشپزخونه میرفتن
منم رفتم نشستم
و داشتم غذامو میخوردم ک خرمگس معرکه حرف زد
سئون :آخه ادم تا الان میخابه؟
ات: اوفف ت نمیتونی دودقیقه حرف نزنی؟
سئون :ن
بردی اینکه از شر این خرمگس خلاص شم سریع غذامو خردم و از اشپزخونه زدم بیرون
که اونم دنبالم اومد شروع کرد ب زر زدن
سئون:والا نمیدونم تهیونگ چی ت تو دیده که آوردتت اینجا
اصن درکش نمیکنم
ات:لابود یچی دیده ک چشای کور ت نمیتونن ببینن
سئون:دخترهی پرو
- ۴.۱k
- ۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط