(p8)
(p8)
_______________
جیمین:سوالت رو نمی پرسی
ا.ت:اووو ببخشید اما بیاد برم پیش کسی..
جیمین:برو..مشکلی نداره
جیمین ویو:
پوفففف جیمین چتههه..چرا اینجوری رفتار میکنی...
(مکالمه احساسات جیمین بامنطقش )
احساسات:چون عاشقش شدی
منطق:زرررر نزن بابا...جیمین به حرف این گوش نده...اوکی..
احساسات:گوههههه...نخور...جیمین باور کن عاشقش شدی...
جیمین کلافه...تز افکارش بیرون اومد و با گروهش به سمت کافه رفت....
ا.ت ویو:
از کلاس اومدم بیرون...رفتم سمت کلاس رونا..
ا.ت:رونا...
رونا:اووو..ا.ت..
ا.ت:بگو کی توی مدرسس...
رونا:کی؟؟؟
ا.ت:یوجو...
رونا:جانمممممم(هم خوشحال و هم عصبی )
کدوم کلاس؟؟!!
ا.ت:بیا بریم...بهت میگم..
(چند مین بعد)
رونا:کلاسش این..
ا.ت:اهوم..
رونا:یوجووووووو
)یوجو بدبخت رید بع خودش 😁)
یوجو:روناااا
(چند مین بعد)
رونا و یوجو انقدر همو انگشت کردن..که نگوووو 😄
ا.ت:بسههه...من گشنمه...
یوجو:این عادی که...
ا.ت:گووووهههه نخور🤨
☆ا.ت و بچه ها رفتن...کافه ...
جیمین ویو:
با بچه ها رفتیم توی کافه...که
جیمین:آره بابا...کتری نمیتو....
اون ا.ت بود ....داشت با یوجوووو میخندید..
ا.ت ویو:
رونا رفته بود دست شوي....منو یوجو داشتیم...میخندیدم و حرف میزدیم...
که...جیمین رو دیدم داشت بهم نگا میکرد...وبا عصبانیت رفت...
ا.ت:............
یوجو:...........؟؟!!
________________
های بچه ها...من نت ندارم ...اینم زود گذاشتم...چون به چند نفر قول داده بودم...
به خدا حمایت نکنید ....دیر دیر میزارم....
خوب نمیشه اون انگشت مبارک رو بزاری روی اون لایک🤨🤨🤨
#فیک #فیک_تهیونگ #فیکشن
_______________
جیمین:سوالت رو نمی پرسی
ا.ت:اووو ببخشید اما بیاد برم پیش کسی..
جیمین:برو..مشکلی نداره
جیمین ویو:
پوفففف جیمین چتههه..چرا اینجوری رفتار میکنی...
(مکالمه احساسات جیمین بامنطقش )
احساسات:چون عاشقش شدی
منطق:زرررر نزن بابا...جیمین به حرف این گوش نده...اوکی..
احساسات:گوههههه...نخور...جیمین باور کن عاشقش شدی...
جیمین کلافه...تز افکارش بیرون اومد و با گروهش به سمت کافه رفت....
ا.ت ویو:
از کلاس اومدم بیرون...رفتم سمت کلاس رونا..
ا.ت:رونا...
رونا:اووو..ا.ت..
ا.ت:بگو کی توی مدرسس...
رونا:کی؟؟؟
ا.ت:یوجو...
رونا:جانمممممم(هم خوشحال و هم عصبی )
کدوم کلاس؟؟!!
ا.ت:بیا بریم...بهت میگم..
(چند مین بعد)
رونا:کلاسش این..
ا.ت:اهوم..
رونا:یوجووووووو
)یوجو بدبخت رید بع خودش 😁)
یوجو:روناااا
(چند مین بعد)
رونا و یوجو انقدر همو انگشت کردن..که نگوووو 😄
ا.ت:بسههه...من گشنمه...
یوجو:این عادی که...
ا.ت:گووووهههه نخور🤨
☆ا.ت و بچه ها رفتن...کافه ...
جیمین ویو:
با بچه ها رفتیم توی کافه...که
جیمین:آره بابا...کتری نمیتو....
اون ا.ت بود ....داشت با یوجوووو میخندید..
ا.ت ویو:
رونا رفته بود دست شوي....منو یوجو داشتیم...میخندیدم و حرف میزدیم...
که...جیمین رو دیدم داشت بهم نگا میکرد...وبا عصبانیت رفت...
ا.ت:............
یوجو:...........؟؟!!
________________
های بچه ها...من نت ندارم ...اینم زود گذاشتم...چون به چند نفر قول داده بودم...
به خدا حمایت نکنید ....دیر دیر میزارم....
خوب نمیشه اون انگشت مبارک رو بزاری روی اون لایک🤨🤨🤨
#فیک #فیک_تهیونگ #فیکشن
۷.۶k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.