(p9)
(p9)
____________
یوجو:ا.ت چیشده...
ا.ت:جیمین...همکلاسیم یوم نگام کرد و با عصبانیت رفت..
یوجو:جیمیننن؟؟!!😧
ا.ت:آره چطور..
یوجو:با هاش حرفم زدی(کمی عصبی)
ا.ت:آره...بقیه میگن پسر بدی ولی نه..
یوجو:ببین اون دشمنه منه...خوب دیگه باهاش کاری نداشته باش...اوکی(عصبی)
ا.ت:باشعععع...چرا عصبی میشه...
رونا:بچه ها چیشده
یوجو وا.ت:هیچی😊
ویو ا.ت:
رفتم سر کلاس نشستم...دیدم جیمین اومد...چرا یوجو با این پسر دشمنه...اینکه خیلی کیوتههه(بله موچی ماععع یونووو😑)
جیمین اومد سمتم و نشت...
جیمین ویو:
نمیدونم چم شده وقتی ا.ت رو با یوجو دیدم...پوفففف...ولش به درک...
رفتم توی کلاس..که ا.ت رو دیدم...چرا وقتی ا.ت رو میبینم قلبم سریع میزنه(عاشق ا.ت پدصگ...خر شانس شدی🙄🙄)
جیمین:تو با یوجو چه نسبتی داری؟؟😑
ا.ت:دوست بچگیمه ....چطور مگه...
جیمین:هیچی همین جوری...
ا.ت:تو و یوجو باهم دشمنید...درسته
جیمین:کی به شما گفته...
ا.ت:یوجو...چرا دشمنید؟؟!!
جیمین:برای این که....
؟:سلام...
(همیبچه های کلاس دهنشون باز بود...و به سختی گفتن سلام)
تهیونگ:خب من...کیم تهیونگم...معلمه زبان...امید وارم سال خوبی باهم داشته باشیم...خوب با من در هفته...۳ روز کلاس
دارید...من ب جز...معلم زبان...معاون پرورشی هم هستم.....بریم برای درس...کتاب رو در بیارید...
☆جیمین که تا الان داشت تهیونگ رو نگا میکرد...گفت....
__________________🩶🖤
نه نه نه....بقیش برای پارت بعد...اره....
میبینم که لایک ها کمه😑
بلایک تا منم زود پارت بزارم..باشه بیب😊
#فیک #فیک_تهیونگ #فیکشن
____________
یوجو:ا.ت چیشده...
ا.ت:جیمین...همکلاسیم یوم نگام کرد و با عصبانیت رفت..
یوجو:جیمیننن؟؟!!😧
ا.ت:آره چطور..
یوجو:با هاش حرفم زدی(کمی عصبی)
ا.ت:آره...بقیه میگن پسر بدی ولی نه..
یوجو:ببین اون دشمنه منه...خوب دیگه باهاش کاری نداشته باش...اوکی(عصبی)
ا.ت:باشعععع...چرا عصبی میشه...
رونا:بچه ها چیشده
یوجو وا.ت:هیچی😊
ویو ا.ت:
رفتم سر کلاس نشستم...دیدم جیمین اومد...چرا یوجو با این پسر دشمنه...اینکه خیلی کیوتههه(بله موچی ماععع یونووو😑)
جیمین اومد سمتم و نشت...
جیمین ویو:
نمیدونم چم شده وقتی ا.ت رو با یوجو دیدم...پوفففف...ولش به درک...
رفتم توی کلاس..که ا.ت رو دیدم...چرا وقتی ا.ت رو میبینم قلبم سریع میزنه(عاشق ا.ت پدصگ...خر شانس شدی🙄🙄)
جیمین:تو با یوجو چه نسبتی داری؟؟😑
ا.ت:دوست بچگیمه ....چطور مگه...
جیمین:هیچی همین جوری...
ا.ت:تو و یوجو باهم دشمنید...درسته
جیمین:کی به شما گفته...
ا.ت:یوجو...چرا دشمنید؟؟!!
جیمین:برای این که....
؟:سلام...
(همیبچه های کلاس دهنشون باز بود...و به سختی گفتن سلام)
تهیونگ:خب من...کیم تهیونگم...معلمه زبان...امید وارم سال خوبی باهم داشته باشیم...خوب با من در هفته...۳ روز کلاس
دارید...من ب جز...معلم زبان...معاون پرورشی هم هستم.....بریم برای درس...کتاب رو در بیارید...
☆جیمین که تا الان داشت تهیونگ رو نگا میکرد...گفت....
__________________🩶🖤
نه نه نه....بقیش برای پارت بعد...اره....
میبینم که لایک ها کمه😑
بلایک تا منم زود پارت بزارم..باشه بیب😊
#فیک #فیک_تهیونگ #فیکشن
۹.۳k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.