در پشت غزلهای من ای یار کسی نیست………
در پشت غزلهای من ای یار کسی نیست………
خوابند همه خفته بیدار کسی نیست!!!
در خانه تاریکتر از زندگی من ………
جز سایه تنهائی و دیوار کسی نیست!!!
آن کس که به دنیای غزل بدرقه مان کرد…………
رفته است وبا رفتنش انگار کسی نیست!!!!
گر آمدن و رفتن او حادثه بوده است………
پس منتظر لحظه دیدار کسی نیست!!!
ما جزو غزلهای غریبانه خویشیم ………
ما را نفسی در پی تکرار کسی نیست!!!
هنگام سفر دست خداوند سپردیم………
جز او که در این کوچه و بازار کسی نیست!!!
رفتی و پس از رفتنت ای یار در این شهر………
انگار کسی هست وانگار کسی نیست!!
خوابند همه خفته بیدار کسی نیست!!!
در خانه تاریکتر از زندگی من ………
جز سایه تنهائی و دیوار کسی نیست!!!
آن کس که به دنیای غزل بدرقه مان کرد…………
رفته است وبا رفتنش انگار کسی نیست!!!!
گر آمدن و رفتن او حادثه بوده است………
پس منتظر لحظه دیدار کسی نیست!!!
ما جزو غزلهای غریبانه خویشیم ………
ما را نفسی در پی تکرار کسی نیست!!!
هنگام سفر دست خداوند سپردیم………
جز او که در این کوچه و بازار کسی نیست!!!
رفتی و پس از رفتنت ای یار در این شهر………
انگار کسی هست وانگار کسی نیست!!
۱.۵k
۲۲ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.