احساس می کردم نداری هیچ مانندی

احساس می کردم نداری هیچ مانندی
بعد از تو دیگر هیچ کس با هیچ لبخندی...

سخت است در چنگال این تقدیر جان دادن !
حال مرا شاید بفهمد شیر دربندی

من سردی این دست ها را خوب میفهمم
وقتی که چشمان مرا از پشت می بندی

وقتی کنارم می نشینی باز هم دوری
داری تظاهر می کنی خوبی که می خندی

طوری برو از سرنوشت روسیاهم که
انگار از اول نبوده هیچ پیوندی

حرفی نزن از این درام تلخ ! راهی شو
حتی نگو خوشبختی ام را آرزومندی !

آهو فقط یک بار در یک دام می افتد !
بعد از تو دیگر هیچ کس...با هیچ ترفندی...
دیدگاه ها (۶)

#کاری_به_کار_همدیگر_نداشته_باشیم...باور کنید تک تک آدم ها زخ...

#ﺍﺳﺮﺍﺭِ_ﻏﻤﺶ_ﮔﻔﺘﻢ_ﺩﺭ_ﺳﯿﻨﻪ_ﻧﮕﻪ_ﺩﺍﺭﻡ_ﺭﺳﻮﺍﯼِ_ﺟﻬﺎﻧﻢ_ﮐﺮﺩ_ﺍﯾﻦ_ﺭﻧﮓ_ﭘ...

در پشت غزلهای من ای یار کسی نیست………خوابند همه خفته بیدار کسی...

دمدمه های غروب جایی درست پشت همین پنجره !که تنها دلخوشی من ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط