احساس می کردم نداری هیچ مانندی
احساس می کردم نداری هیچ مانندی
بعد از تو دیگر هیچ کس با هیچ لبخندی...
سخت است در چنگال این تقدیر جان دادن !
حال مرا شاید بفهمد شیر دربندی
من سردی این دست ها را خوب میفهمم
وقتی که چشمان مرا از پشت می بندی
وقتی کنارم می نشینی باز هم دوری
داری تظاهر می کنی خوبی که می خندی
طوری برو از سرنوشت روسیاهم که
انگار از اول نبوده هیچ پیوندی
حرفی نزن از این درام تلخ ! راهی شو
حتی نگو خوشبختی ام را آرزومندی !
آهو فقط یک بار در یک دام می افتد !
بعد از تو دیگر هیچ کس...با هیچ ترفندی...
بعد از تو دیگر هیچ کس با هیچ لبخندی...
سخت است در چنگال این تقدیر جان دادن !
حال مرا شاید بفهمد شیر دربندی
من سردی این دست ها را خوب میفهمم
وقتی که چشمان مرا از پشت می بندی
وقتی کنارم می نشینی باز هم دوری
داری تظاهر می کنی خوبی که می خندی
طوری برو از سرنوشت روسیاهم که
انگار از اول نبوده هیچ پیوندی
حرفی نزن از این درام تلخ ! راهی شو
حتی نگو خوشبختی ام را آرزومندی !
آهو فقط یک بار در یک دام می افتد !
بعد از تو دیگر هیچ کس...با هیچ ترفندی...
۵۹۱
۲۵ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.