ویو کوک

ویو کوک:
حس میکنم لیا (دوست دخترش😂)داره بهم خیانت می‌کنه میخوام مطمئن بشم پس امروز تعقیبش میکنم و میفهمم
لیا:ددی من امروز میخوام برم آرایشگاه برا ناخونام
کوک:ساعت چند؟.
لیا:۴تا۸
کوک:اوکی
ویو کوک:
ساعت ۴زد بیرون انگار قرار داره رفت ناخوناشو درست کردو رفت تو یه کافه و یه پسر آمد و بوسش کرد فهمیدم حقیقت داره رفتم خونه همه چیزاشو جمع کردم آمد خونه
لیا:ددی چیکار می‌کنی ؟.
کوک:هـ..رزه گمشو از زندگیم بیرون من به خاطر تو زندگیمو فروختم برو بیرون
پرش زمانی دوهفته بعد:
ویو کوک:
خیلی ناراحتم که این کارو کردم پس میرم اتو برا خودم کنم دوباره امیدوارم موفق‌ بشم لباسامو پوشیدم عطرمو زدم و رفتم وارد شرکتش شدم مثل همیشه زیبا بود
داد زدم؛
کوک:ات توروخدا برگرد ماله من شو تو هنوز طلاق نگرفتی یعنی ماله منی
ات آمد کوک و برو تو اتاق و کیس و دوباره برا هم شدن(ات خیلی منتظر بود برگرده)
دیدگاه ها (۱۰)

وقتی دشمنتن و به طور اتفاقی میشینی رو پاشون نامی:بلندت می‌کن...

وقتی فرندتن.و تو مستی اعتراف میکنی.ات:نامی من دوست دارم میشه...

ویوات:یه مدت شده کوک خیلی سرد شده ما خیلی وقته باهم رابطه ای...

و آروم آروم خودمو تو بغلش جا دادم اما جا کوچیک بود داشتم میو...

پارت ۱

پارت 2

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط