یجی سعی کرد کتابو بگیره
یجی سعی کرد کتابو بگیره
ولی دستشو گرفت بالا و چون یجی قدش از اون دو متری کوتاه تره دستش نمیرسید
چاره ای جز این کار نداشتم
با زانو زدم تو شکمش که پخش زمین شد
کتابو برداشتم و گزاشتم روی میز پسره
چرخیدم رو به اون دوتا
یبار دیگه سعی کنین بهش زور بگین
"همون حرکت معروف توی کیدراما"
انگشت شصتشو روی گردنش کشید و با دهنش یه صدایی مثل کلیک دراورد
که یعنی "مرگ"
اشاره به پسری که ماسک داره
پاشو بیا
یکم حول شده بود و کتابشو گرفتم دستش و دنبال یجی رفت بیرون
یجی چرخید روبه پسره
یجی: همیشه تو کلاس نباش
معمولا فرصت گیر میارن
پسر با سر حرفشو تایید کرد
همین که خواستیم بریم بیرون زنگ خورد
همه ی وقتمون صرف اونا شد و زنگ خورد
یجی: بریم تو 😑
این زنگ هم استاد اومد و ریاضی درس داد
از ریاضی متنفرمممم
اصلا به درس گوش نمیدادم و تو فکر بودم
از پشت سریم که یه دختر کیوت بود و بشدتتت برونگرا
اسم اون سه تا رو پرسیدم
سر دستشون جیهون و اون دوتای دیگه کای و هایون (ببخشید برای اسما😂)
اعصابم سر جاش نبود پس هدفونمو روشن کردم و سرمو گزاشم روی میز
بعد چند مین دیدم میز یه تکون محکم خورد
سرمو بلند کردم و چشمامو باز کردم
دیدم دوباره دارن پسره رو اضیت میکنن
و میخوان ماسکشو در بیارن
هدفونمو کوبیدم رو میز و بلند شدم
جیهون منو دیدم و توجهش بهم جلب شد پسره رو ول کرد
یه لگد زدم تو پاش که افتاد زمین و تو خودش جمع شد
سه تا لگردم به شکمش زدم که دیگه خفه شد
یجی: شما دوتا جرعت دارین بیاین جلو
دوتاشون بدون درنگ رفتن پیش جیهون و جمش کردن بردنش
پسره دستشو گرفته بود جلوی صورتش چون ماسکش پاره شده بود
یجی: هی فک کنم اونقدرم قیافت بد نیست که انقدر بترسی
یواش دستشو اورد پایین و صورتشو دیدم
اولش یکم شک شدم خیلی اشناس
ولی جوز فامیلا نمیتونه باشه
فامیلای ما همه بجز دایون داغونن
هنچند چندین ساله ندیدمشون😂
یجی: بابا تو که خیلی خوبییی
پشمامممم
یکم سرمو تکون دادم و زاویه دیدمو جابه جا کردم
فک کنم روت کراش زدم
پسره یکم خجالت کشید و سرشو انداخت پایین
یجی: یه دقه صبر کن الان میام
و با دو از کلاس خارج شد
این پسر بیچاره ی ما که هنوز تو شک بود سر جای خودش وایساد و منتظر یجی شد
بعد یک مین یجی از در اومد تو
انقدر نفس نفس میزد که فک کنم کل مدرسه رو دوییده
یجی اومد سمت پسر و یه بسته ماسک مشکی از توی جیبش دراورد
یجی: بیا
پسر: با منی؟
یجی: اره دیگه
یواش بسته ی ماسکو از دست یجی گرفت و یدونشو روی صورتش قرار داد و بند هاش رو بست
یجی که دید خیلی معذبه دستشو انداخت روی شونش و گفت میخوای بریم یچیزی بخوریم؟
بدون این که منتظر جواب باشه اونو دنبال خودش کشید
یجی: خب اسمت چیه
پسر: جیمین
یدفه یاد دوست جونگکوک افتادم
ولی اصلا شبیه نبودن
بیخیال شدم
یجی: خب منم که میدونی قبلا خودمو معرفی کردم
جیمین: بله
یجی: بابا راحت باش چرا رسمی حرف میزنی؟
جیمین: عااا خب چشم چیز باشه
مدرسه که تموم شد یجی بازم داشت به جیمین نگاه میکرد که نکنه دوباره اون سه تا براش برن و انگار کلا غیب شده بودن
دیدم رفت پیش چهار نفر
ولی فقط یکیشون ماسک داشت
فک کنم دوستاش بودم
پس خیالم راحت بود و راه مدرسه تا کافه رو طی کردم
وارد شدم و همون پسره رو دیدم
اومدم سلام بکنم که دوتامون به هم خیره موندیم
یجی: هـ هی جیمین
تو اینجا چیکار میکنی
جیمین: عـ عا سـ سلام
یجی: بابا استرس نگیر قرار نیست چیزی به بقیه بگم
خودمم تو شک بودم ولی خب چه کنم
ولی دستشو گرفت بالا و چون یجی قدش از اون دو متری کوتاه تره دستش نمیرسید
چاره ای جز این کار نداشتم
با زانو زدم تو شکمش که پخش زمین شد
کتابو برداشتم و گزاشتم روی میز پسره
چرخیدم رو به اون دوتا
یبار دیگه سعی کنین بهش زور بگین
"همون حرکت معروف توی کیدراما"
انگشت شصتشو روی گردنش کشید و با دهنش یه صدایی مثل کلیک دراورد
که یعنی "مرگ"
اشاره به پسری که ماسک داره
پاشو بیا
یکم حول شده بود و کتابشو گرفتم دستش و دنبال یجی رفت بیرون
یجی چرخید روبه پسره
یجی: همیشه تو کلاس نباش
معمولا فرصت گیر میارن
پسر با سر حرفشو تایید کرد
همین که خواستیم بریم بیرون زنگ خورد
همه ی وقتمون صرف اونا شد و زنگ خورد
یجی: بریم تو 😑
این زنگ هم استاد اومد و ریاضی درس داد
از ریاضی متنفرمممم
اصلا به درس گوش نمیدادم و تو فکر بودم
از پشت سریم که یه دختر کیوت بود و بشدتتت برونگرا
اسم اون سه تا رو پرسیدم
سر دستشون جیهون و اون دوتای دیگه کای و هایون (ببخشید برای اسما😂)
اعصابم سر جاش نبود پس هدفونمو روشن کردم و سرمو گزاشم روی میز
بعد چند مین دیدم میز یه تکون محکم خورد
سرمو بلند کردم و چشمامو باز کردم
دیدم دوباره دارن پسره رو اضیت میکنن
و میخوان ماسکشو در بیارن
هدفونمو کوبیدم رو میز و بلند شدم
جیهون منو دیدم و توجهش بهم جلب شد پسره رو ول کرد
یه لگد زدم تو پاش که افتاد زمین و تو خودش جمع شد
سه تا لگردم به شکمش زدم که دیگه خفه شد
یجی: شما دوتا جرعت دارین بیاین جلو
دوتاشون بدون درنگ رفتن پیش جیهون و جمش کردن بردنش
پسره دستشو گرفته بود جلوی صورتش چون ماسکش پاره شده بود
یجی: هی فک کنم اونقدرم قیافت بد نیست که انقدر بترسی
یواش دستشو اورد پایین و صورتشو دیدم
اولش یکم شک شدم خیلی اشناس
ولی جوز فامیلا نمیتونه باشه
فامیلای ما همه بجز دایون داغونن
هنچند چندین ساله ندیدمشون😂
یجی: بابا تو که خیلی خوبییی
پشمامممم
یکم سرمو تکون دادم و زاویه دیدمو جابه جا کردم
فک کنم روت کراش زدم
پسره یکم خجالت کشید و سرشو انداخت پایین
یجی: یه دقه صبر کن الان میام
و با دو از کلاس خارج شد
این پسر بیچاره ی ما که هنوز تو شک بود سر جای خودش وایساد و منتظر یجی شد
بعد یک مین یجی از در اومد تو
انقدر نفس نفس میزد که فک کنم کل مدرسه رو دوییده
یجی اومد سمت پسر و یه بسته ماسک مشکی از توی جیبش دراورد
یجی: بیا
پسر: با منی؟
یجی: اره دیگه
یواش بسته ی ماسکو از دست یجی گرفت و یدونشو روی صورتش قرار داد و بند هاش رو بست
یجی که دید خیلی معذبه دستشو انداخت روی شونش و گفت میخوای بریم یچیزی بخوریم؟
بدون این که منتظر جواب باشه اونو دنبال خودش کشید
یجی: خب اسمت چیه
پسر: جیمین
یدفه یاد دوست جونگکوک افتادم
ولی اصلا شبیه نبودن
بیخیال شدم
یجی: خب منم که میدونی قبلا خودمو معرفی کردم
جیمین: بله
یجی: بابا راحت باش چرا رسمی حرف میزنی؟
جیمین: عااا خب چشم چیز باشه
مدرسه که تموم شد یجی بازم داشت به جیمین نگاه میکرد که نکنه دوباره اون سه تا براش برن و انگار کلا غیب شده بودن
دیدم رفت پیش چهار نفر
ولی فقط یکیشون ماسک داشت
فک کنم دوستاش بودم
پس خیالم راحت بود و راه مدرسه تا کافه رو طی کردم
وارد شدم و همون پسره رو دیدم
اومدم سلام بکنم که دوتامون به هم خیره موندیم
یجی: هـ هی جیمین
تو اینجا چیکار میکنی
جیمین: عـ عا سـ سلام
یجی: بابا استرس نگیر قرار نیست چیزی به بقیه بگم
خودمم تو شک بودم ولی خب چه کنم
۲.۱k
۱۹ مهر ۱۴۰۲