یو

ܠߊ‌یܭ؟ܭߊ‌ܩܝ̇ߺࡅ߳؟ܦ̇ߊ‌ܠو

☆ ★ ✮ ★ ☆𖤐⭒๋࣭ ⭑𖤐⭒๋࣭ ⭑
استاد سرد اما جذاب
پارت :68
یهو دیدم رنگ نگاهش عوض شد بیخیال لابد

خوشحال شده که لباسو میتونه داشته

باشه(ولی در ماتحت ا.ت قند اب میشد از شدت جنتلمن بودن ته🤣)

*پرش زمانی به بعد خرید و عروسی

ا.ت ویو
تو اینه برای بار اخر به خودم نگاه کردم واقعا

داف شده بودم لباسمو گرفتم تا نخوره زمین

کثیف بشه از اونور ماشین ته رو دیدم،ایشون اومده بود دنبالم تا بریم سمت تالار

سوار ماشین که شدم گفتم:
ا.ت:چطوری جیگر؟
ته:یا بسم الله چت شد

ا.ت:هیچی خوشگل شدممم؟

ته: اره عالی شدی مواظب باش کسی وسط عروسی ازت خواستگاری نکنه(منظور دار)

ا.ت:ی..یعنی چ..چچ.چی؟
ته:هیچی خواستم بگم خوشگل شدی

و ماشینو به حرکت در اورد.تو کف حرفش

بودم و از هر جهت به حرفش فکر میکردم تا

سر در بیارم چی گفته و منظورش چیبود

اونقدر فکر کردم که احساس کردم سرم

سنگینی میکنه،از فکر در اومدم و به بیرون زل زدم

*پرش زمانی به تالار

واقعا هردو خانواده سنگ تموم گذاشته بودن و جای تحسین داشت

ولی الحق که خانواده عروس درو داف زیاد داشت😔

ولی خب هیچکدوم به دافی ته ته نمیرسید🎀
دیدگاه ها (۶)

پارت قبل رمانا زیاد حمایت نشدااا وسط وانشات،وانشاتو ول میکنم...

منظورتچ- 🤣https://wisgoon.com/bts_and_y_n

ܠߊ‌یܭ؟ܭߊ‌ܩܝ̇ߺࡅ߳؟ܦ̇ߊ‌ܠو☆ ★ ✮ ★ ☆𖤐⭒๋࣭ ⭑𖤐⭒๋࣭ ⭑استاد سرد اما جذا...

ܠߊ‌یܭ؟ܭߊ‌ܩܝ̇ߺࡅ߳؟ܦ̇ߊ‌ܠو☆ ★ ✮ ★ ☆𖤐⭒๋࣭ ⭑𖤐⭒๋࣭ ⭑استاد سرد اما جذا...

⁵³کوک: ببخشید خانم، ببخشید. من شمارو دیدم یادم به همسرم افتا...

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط