بگذار هر چه غصه داری مال من باشد

بگذار هر چه غصه داری مال من باشد
اندوه ، نقشِ استکانِ فال من باشد

جغرافیای قلبِ تو جولانگهِ شادی
مرز جنون و عشق، در اشغالِ من باشد

آبی ترینِ آسمانها سهم‌‌ِ چشمانت
هر چه قفس هم هست ، سهمِ بالِ من باشد

از شانه ات بردار آن زلف پریشان را
بگذار ماوایی برای حال من باشد

بردار از تقویم ها فصلِ بهاران را
بگذار عشقِ تو شروعِ سال من باشد

در من دوباره جنگلی از عشق میروید
چشمانِ سبزِ تو اگر اقبال من باشد
دیدگاه ها (۱)

تو زخم مى زنى و شيوه ات لطافت نيست بگو ، جواب محبّت مگر محبّ...

خاطراتت را درون سینه مهمان میکنمدرد بی درمان خودرا باتو درما...

دوستت دارم اگر سوگند می خواهد، بگو....یا دل سنگت، مرا دربند ...

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان راولیکن پوست خواهد کند ما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط