فیک جیمین
فیک جیمین
تنهایی تنها
port 7
.
.
تهیونگ:من کیم تهیونگ هستم پسر خاله یونا
جیمین:اوه ببخشید نشناختم
تهیونگ:نه مشکلی نیست یونا کار داره هر وقت اومد بهش میگم حرفایی که زدید رو
جیمین: اومد بعد بگین بهم زنگ بزنه
تهیونگ:چشم
جیمین: از آشناییتون خوشحالم
تهیونگ:منم همینطور
جیمین:خدانگهدار
تهیونگ:خدا حافظ
end call
ویو تهیونگ
هعیی اشک داشت از چشمام سرازیر میشد نکنه ... نکنه که .... باهم رابطه داشته باشم نهههه یعنی دختری که من تمام مدت دیوانه وار عاشقش بودم الان با یکی دیگه هست واییی نه تمام زور خودمو زدم تا گریم در نیاد ولی آخرش گلوله اشکی از چشمام لیز خورد و افتاد روی دستم تو سرم کلی فکرهای مزخرف بود تو فکر بودم که دیدم یونا با کلی خوراکی داره میاد
تهیونگ:یا هفت جد خودم چخبرتهه دختر مگه جنگ جهانی دومه
یونا:نه جنگ جهانی اوله
تهیونگ:خدایااا من به درگاهت چه کردم آخه
یونا:بسه بیا بخوریم
بعد از تموم شدن فیلم
یونا:تهیونگ ساعت چنده
تهیونگ:....
یونا:تهیونگ.....تهیونگگگ...
تهیونگ:خورررپوففف
یونا:آخ یه بار شد باهم فیلم ببینیم تو نخوابی واستا نگاه کنم ببینم ساعت چنده اوه ساعت یکه .....برم ناهار حاظر کنم
پاشدم که برم دیدم تهیونگ داره تو خواب حرف میزنه
تهیونگ: یونا .... یونا ... من دوست دارم ....لطفا نرو از پیشم .... منو تنها نزار
یونا:همینطور مات و مبهوت مونده داشتم به صورت تهیونگ که داشت خیس عرق میشد نگاه میکردم یعنی ...یعنی اون ... نه نه امکان نداره داره خواب میبینه ولی اگه ....اگه ...واقعیت باشه چی یعنی اون به من علاقه داره .... نه ...نه ....یونا دیوونه شدی دختر .... تهیونگ به این زیبایی بیاد و باتو ازدواج کنه اصلا .... ولی ....نه من نباید بهش بفهمونم چیزی فهمیدم ولی اون دفترچه خاطرات ....
فلش بک به یک سال پیش
تهیونگ: یونا همینجا بمون برم پایین نودل درست کنم بیارم بالا بخوریم فقط با طعم چی دوست داری
یونا:اممم با طعم گوشت و نوشیدنی هم بیار
تهیونگ:اوکی
رفت پایین
یونا:اتاقش و داشتم نگاه میکردم که چشم خورد به یه دفتر که بغل تختش افتاده بود
رفتم ورش داشتم در مورد یه دختر نوشته بود ولی اسم اون دختر هیجا نبود
قسمتی از دفترچه خاطرات
دیگه الان اون دختر دلیل من برای ادامه زندگیم شده درسته اون از عشق من هیچ اطلاعی نداره ولی من بزودی همه چی رو بهش میگم
بهش میگم که دیوانه وار عاشقشم دیوانه وار دوسش دارم عاشق موهای خرمایی رنگی هستم که داره ....
امید دارم یه روز خودم موهاشو شونه کنم و ببافم و درنهایت روی موهاش بو*س*ه ای بزنم و تا وقتی که دلم میخواد نگاش کنم ....
پایان فلش بک
یونا: به یاد اون روز قطره اشکی ریختم یعنی ... یعنی اون دختر رویاهاش که درموردش توی دفترچه خاطراتش نوشته بود ......
.
.
پایان پارت ۷
♥️حمایت♥️
تنهایی تنها
port 7
.
.
تهیونگ:من کیم تهیونگ هستم پسر خاله یونا
جیمین:اوه ببخشید نشناختم
تهیونگ:نه مشکلی نیست یونا کار داره هر وقت اومد بهش میگم حرفایی که زدید رو
جیمین: اومد بعد بگین بهم زنگ بزنه
تهیونگ:چشم
جیمین: از آشناییتون خوشحالم
تهیونگ:منم همینطور
جیمین:خدانگهدار
تهیونگ:خدا حافظ
end call
ویو تهیونگ
هعیی اشک داشت از چشمام سرازیر میشد نکنه ... نکنه که .... باهم رابطه داشته باشم نهههه یعنی دختری که من تمام مدت دیوانه وار عاشقش بودم الان با یکی دیگه هست واییی نه تمام زور خودمو زدم تا گریم در نیاد ولی آخرش گلوله اشکی از چشمام لیز خورد و افتاد روی دستم تو سرم کلی فکرهای مزخرف بود تو فکر بودم که دیدم یونا با کلی خوراکی داره میاد
تهیونگ:یا هفت جد خودم چخبرتهه دختر مگه جنگ جهانی دومه
یونا:نه جنگ جهانی اوله
تهیونگ:خدایااا من به درگاهت چه کردم آخه
یونا:بسه بیا بخوریم
بعد از تموم شدن فیلم
یونا:تهیونگ ساعت چنده
تهیونگ:....
یونا:تهیونگ.....تهیونگگگ...
تهیونگ:خورررپوففف
یونا:آخ یه بار شد باهم فیلم ببینیم تو نخوابی واستا نگاه کنم ببینم ساعت چنده اوه ساعت یکه .....برم ناهار حاظر کنم
پاشدم که برم دیدم تهیونگ داره تو خواب حرف میزنه
تهیونگ: یونا .... یونا ... من دوست دارم ....لطفا نرو از پیشم .... منو تنها نزار
یونا:همینطور مات و مبهوت مونده داشتم به صورت تهیونگ که داشت خیس عرق میشد نگاه میکردم یعنی ...یعنی اون ... نه نه امکان نداره داره خواب میبینه ولی اگه ....اگه ...واقعیت باشه چی یعنی اون به من علاقه داره .... نه ...نه ....یونا دیوونه شدی دختر .... تهیونگ به این زیبایی بیاد و باتو ازدواج کنه اصلا .... ولی ....نه من نباید بهش بفهمونم چیزی فهمیدم ولی اون دفترچه خاطرات ....
فلش بک به یک سال پیش
تهیونگ: یونا همینجا بمون برم پایین نودل درست کنم بیارم بالا بخوریم فقط با طعم چی دوست داری
یونا:اممم با طعم گوشت و نوشیدنی هم بیار
تهیونگ:اوکی
رفت پایین
یونا:اتاقش و داشتم نگاه میکردم که چشم خورد به یه دفتر که بغل تختش افتاده بود
رفتم ورش داشتم در مورد یه دختر نوشته بود ولی اسم اون دختر هیجا نبود
قسمتی از دفترچه خاطرات
دیگه الان اون دختر دلیل من برای ادامه زندگیم شده درسته اون از عشق من هیچ اطلاعی نداره ولی من بزودی همه چی رو بهش میگم
بهش میگم که دیوانه وار عاشقشم دیوانه وار دوسش دارم عاشق موهای خرمایی رنگی هستم که داره ....
امید دارم یه روز خودم موهاشو شونه کنم و ببافم و درنهایت روی موهاش بو*س*ه ای بزنم و تا وقتی که دلم میخواد نگاش کنم ....
پایان فلش بک
یونا: به یاد اون روز قطره اشکی ریختم یعنی ... یعنی اون دختر رویاهاش که درموردش توی دفترچه خاطراتش نوشته بود ......
.
.
پایان پارت ۷
♥️حمایت♥️
۳۵.۰k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.