فیک جیمین
فیک جیمین
تنهایی تنها
port 6
.
.
تهیونگ:خب یونا تو کی میخوای بری بیرون
یونا: ساعت پنج
تهیونگ:خو الان ساعت چنده
یونا:نگاهی به ساعت مچی که قبلاً مادربزرگم بهم داده بود کردم و گفتم ساعت یازده
تهیونگ:نظرت چیه گیم بزنیم
یونا:پایه امم بریم
تهیون:منو یورا میخوایم بریم بیرون خرید فعلا خدافظ
یونا:خدافظ
تهیونگ:خدافظ
یک ساعت بعد
یونا:اوففف چشام درد گرفت
تهیونگ:من بدتر
یونا:گیم آخریم بعدش تموم شد باهات کار دارم
تهیونگ:اوکی
یونا:اخیش اینم تموم شد و برنده بازی تهیونگ
تهیونگ:ا من بردم
یونا:نه پس من بردم خب بریم بالا اتاقم بدو بیا
تهیونگ:اوکی اومدم
رفتیم بالا چون از بچگی همه جاساز های خوراکی هامو به تهیونگ میگفتم الآنم که بزرگ شدیم هر وقت میاد اینجا به هوای اون موقع ها جاسازامو میگم
یونا:اینجا رو نگاه در صندوقچه ای که پشت کتابخونه ام بود و باز کردم
تهیونگ:برگام چقدر آبنبات چند وقته داری جمع میکنی
یونا:یه ساله یورا نمیدونه ها بدونه همشون میخوره
تهیونگ:تهیون هم همینه تا بفهمه خوراکی دارم اول بر میدار بعد میره میخورتش آخرش تشکرم تو دهنش نیست
یونا:اره مف خورن دیگه
تهیونگ:هعیییی منم یدونه از آبنبات ها میخوام
یونا:اوه بیا حتما
همیشه تو بچگی همه خوراکی هامو با تهیونگ تقسیم میکردم و اونم متقابلاً همین کار و میکرد همیشه من و تهیونگ با یورا و تهیون سر خوراکی جنگ داشتیم و آخرش یورا مینشست عر میزد هعییی چه روزایی بود که با صدای تهیونگ به خودم اومدم
تهیونگ:به نظرت کدوم خوشمزه تره این یا این
یونا:سبزه خوشمزه تره
تهیونگ:ولی من هردورو برمیدارم
یونا:بردار خودمم برداشتم
رفتیم پایین که تهیونگ گفت
تهیونگ :شنیدم تو مدرسه اذیتت میکنن؟
یونا:خب آره اذیت که میکنن ولی الان که مدیر شدم اذیت نمیکنن زیاد
تهیونگ:اووو مبارک باشه خانوم خانوما بلاخره بزرگ شدی و شدی مدیر
یونا:البته مدیر دوم که نصف اختیارات دست منه و راحت میتونم یکی رو اخراج کنم
تهیونگ:به هر حال هرکس اذیتت کرد به من بگو میرم......
یونا:ا برادرم عصبانیتت رو کنترل کن
تهیونگ:باشه
یونا:خب بریم فیلم
تهیونگ: بریم
(مادرها خونه نیست )
یونا:ژانرش ترسناک باشه
تهیونگ:نههه
یونا:نکنه میترسی هومم
تهیونگ:نه ترس کجا بود
یونا:خب پس تا شروع شه برم خوراکی بیارم
تهیونگ:برو
داشتم به تیزر فیلم نگاه میکردم که گوشیه یونا زنگ خورد نوشته جیمین
تهیونگ:یونا .... یوناا ....
وقتی تهیونگ صدایی از طرف یونا دریافت نکرد گوشی رو جواب داد
جیمین:آلو سلام یونا خوبی آدرس و فرستادم برات زود بیایا اون جزوه مربوط به درس آخرم بیار
الووو
تهیونگ:بله
جیمین:ببخشید اشتباه گرفتم
تهیونگ: نه درسته گوشیه یونا هستش
جیمین :و شما آقای.....
.
پایان پارت ۶
حمایت
تنهایی تنها
port 6
.
.
تهیونگ:خب یونا تو کی میخوای بری بیرون
یونا: ساعت پنج
تهیونگ:خو الان ساعت چنده
یونا:نگاهی به ساعت مچی که قبلاً مادربزرگم بهم داده بود کردم و گفتم ساعت یازده
تهیونگ:نظرت چیه گیم بزنیم
یونا:پایه امم بریم
تهیون:منو یورا میخوایم بریم بیرون خرید فعلا خدافظ
یونا:خدافظ
تهیونگ:خدافظ
یک ساعت بعد
یونا:اوففف چشام درد گرفت
تهیونگ:من بدتر
یونا:گیم آخریم بعدش تموم شد باهات کار دارم
تهیونگ:اوکی
یونا:اخیش اینم تموم شد و برنده بازی تهیونگ
تهیونگ:ا من بردم
یونا:نه پس من بردم خب بریم بالا اتاقم بدو بیا
تهیونگ:اوکی اومدم
رفتیم بالا چون از بچگی همه جاساز های خوراکی هامو به تهیونگ میگفتم الآنم که بزرگ شدیم هر وقت میاد اینجا به هوای اون موقع ها جاسازامو میگم
یونا:اینجا رو نگاه در صندوقچه ای که پشت کتابخونه ام بود و باز کردم
تهیونگ:برگام چقدر آبنبات چند وقته داری جمع میکنی
یونا:یه ساله یورا نمیدونه ها بدونه همشون میخوره
تهیونگ:تهیون هم همینه تا بفهمه خوراکی دارم اول بر میدار بعد میره میخورتش آخرش تشکرم تو دهنش نیست
یونا:اره مف خورن دیگه
تهیونگ:هعیییی منم یدونه از آبنبات ها میخوام
یونا:اوه بیا حتما
همیشه تو بچگی همه خوراکی هامو با تهیونگ تقسیم میکردم و اونم متقابلاً همین کار و میکرد همیشه من و تهیونگ با یورا و تهیون سر خوراکی جنگ داشتیم و آخرش یورا مینشست عر میزد هعییی چه روزایی بود که با صدای تهیونگ به خودم اومدم
تهیونگ:به نظرت کدوم خوشمزه تره این یا این
یونا:سبزه خوشمزه تره
تهیونگ:ولی من هردورو برمیدارم
یونا:بردار خودمم برداشتم
رفتیم پایین که تهیونگ گفت
تهیونگ :شنیدم تو مدرسه اذیتت میکنن؟
یونا:خب آره اذیت که میکنن ولی الان که مدیر شدم اذیت نمیکنن زیاد
تهیونگ:اووو مبارک باشه خانوم خانوما بلاخره بزرگ شدی و شدی مدیر
یونا:البته مدیر دوم که نصف اختیارات دست منه و راحت میتونم یکی رو اخراج کنم
تهیونگ:به هر حال هرکس اذیتت کرد به من بگو میرم......
یونا:ا برادرم عصبانیتت رو کنترل کن
تهیونگ:باشه
یونا:خب بریم فیلم
تهیونگ: بریم
(مادرها خونه نیست )
یونا:ژانرش ترسناک باشه
تهیونگ:نههه
یونا:نکنه میترسی هومم
تهیونگ:نه ترس کجا بود
یونا:خب پس تا شروع شه برم خوراکی بیارم
تهیونگ:برو
داشتم به تیزر فیلم نگاه میکردم که گوشیه یونا زنگ خورد نوشته جیمین
تهیونگ:یونا .... یوناا ....
وقتی تهیونگ صدایی از طرف یونا دریافت نکرد گوشی رو جواب داد
جیمین:آلو سلام یونا خوبی آدرس و فرستادم برات زود بیایا اون جزوه مربوط به درس آخرم بیار
الووو
تهیونگ:بله
جیمین:ببخشید اشتباه گرفتم
تهیونگ: نه درسته گوشیه یونا هستش
جیمین :و شما آقای.....
.
پایان پارت ۶
حمایت
۳.۴k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.