از خودم میپرسم چه چیزی در او میدیدم و در ذهنم صدها پاس

از خودم می‌پرسم چه چیزی در او می‌دیدم؟ و در ذهنم صدها پاسخ برای این سوال می‌یابم. موی کم‌پشت شانه شده به یک سو، ظریف‌ترین چین‌های لبخند-ساکن گوشه‌ی چشم‌ها، پیام‌های تلگرافی مکث‌های میان حرفی، سرخ شدن پیشانی از خواندن پیامی عاشقانه...
جذابیتِ بی‌اهمیت‌ترین اعمالش، راه رفتن، نگاه کردن، غذا خوردن، گرفتن کتابی در دست، لبخند زدن، دست تکان دادن و... تنها بخش کوچکی از آن هزاران هزار چیزی‌ست که در او می‌بینم و میلِ کشف کردن دارم؛ هزاران هزار اعمال بی‌اهمیت، شاهدی بر کامل بودن او.

#آلن_دوباتن
#جستارهایی_در_باب_عشق
دیدگاه ها (۲)

و دست هایشهوای صاف سخاوت را ورق زدو مهربانی را به سمت ما کوچ...

تو را برای لبخند تلخ لحظه‌هاپرواز شيرين خاطره‌ها دوست می‌دار...

به انتهاي دوست داشتن او نزديک مي شدم.در آن مدت، زيباييهاي کم...

یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم ..‌.#شهریار

درخواستی

چندپارتی

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط