تکپارتی ( درخواستی )
تکپارتی ( درخواستی )
* ویو ا/ت *
( ا/ت اینجا بازیگره معروفه آمریکا هست و یونگی هم که خواننده/ایدل هست)
از خواب پاشدم....یونگی کنارم خوابیده بود...بعد از بیدار کردنش یه لباس و شلوار پوشیدم و موهامو شونه کردم....
یونگی : امروز روز فیلم برداریه؟
ا/ت : هوففف...آره...خیلی استرس دارم!
یونگی : هی....تو میتونی....من میشناسمت! تو عالی هستی!
ا/ت : ( لبخند ) ممنون....
خواستم برم که یهو یونگی دستم رو گرفت و لبش رو آروم گذاشت رو لبم...بعد چند دقیقه ازم جدا شد....
یونگی : حالا برو...!
ا/ت : باشه...خدافظ!
یونگی: بای!
رفتم بیرون و سوار ماشین شدم....داشت دیرم میشد....
ا/ت: خدای من...! الان دیرم میشه!
بلاخره بعد از نیم ساعت رسیدم!
کارگردان : کجا بودی؟
ا/ت : ببخشید....دیرم شد....تو....ترافیک بودم!
کارگردان: خیلی خب....برو پشته صحنه تا آمادت کنن...
ا/ت : چشم...
رفتم اتاق گریم و همزمان که داشتن میکاپم میکردنن اون برگه که دیالوگ ها بود رو میخوندم و تمرین میکردم....
میکاپ تموم شد و رفتم اتاق پرو لباس رو پوشیدم ( اسلاید دوم ) و موهامو درست کردن و رفتم رو صحنه....
مایکل : خیلی خوشگل شدی! ( مایکل اهل امریکاس)
ا/ت : ممنون....توام همینطور! خوشتیپ!
مایکل : ( خنده ) داری باهام لاس میزنی؟
ا/ت : تو اینجوری فکر کن...!
مایکل : واو....اوک!
کارگردان : خب....همه چیز امادست!
من رفتم سمت اونجایی که باید برم و دیالوگ هارو میگفتم....همشون رو حفظ بودم!
خب...من اینجا مثلا زن یک باند مافیام و مایکل شوهرمه!
* چند دقیقه بعد *
کارگردان : کارت عالی بود ا/ت...!
ا/ت : هوفف....ممنونم!
کارگردان : میتونید برید استراحت تا دیالوگ بعد!
همه بازیگر ها رفتین و منم نشستم رویه صندلی....راستش خیلی نگران صحنه کیس بودم!
خوبه حداقل یونگی نبود! اگر بود پارم میکرد...ولی اینا همش فیلمه و واقعی نیست...و....اون خیلی حساسه!
* ویو یونگی *
امروز کارم با کمپانی خیلی زود تموم شد...بعد از خوردن غذا خواستم برم پیش ا/ت چون دلم براش تنگ شده بود!
با ماشین یکی از اعضا ( هرکدوم خودتون میخواید ) رفتیم تا صحنه فیلم برداری!
رسیدیم و پیاده شدم...
دنبال ا/ت میگشتم....که دیدم نشسته رو صندلی و یه برگه دستشه...رفتم پشت سرش و صداش کردم...
یونگی : چاگیا!
ا/ت : یاخدا! ترسیدم!
یونگی : یااا...نترس!
ا/ت : کارت زود تموم شد؟
یونگی : آره....
* نیم ساعت بعد *
* ویو ا/ت *
چند باز دیالوگ هارو تمرین کردم و خیلی استرس داشتم...چون این صحنه، صحنه لب گرفتن از منو مایکله!
یونگی هم اونجا پشته صحنه بود و نگاه میکرد!
ا/ت : هوففف...میتونم! ( زیر لب)
چند تا دیالوگ بود گفتم و نوبت به صحنه کیس شد!
مایکل داشت نزدیک لبام میشد و یونگی خیلی تعجب کرده بود!!!
* ویو یونگی *
داشتم نگاه میکردم که یهو دیدم اون پسره میخواد ا/ت رو ببوسه! سریع پریدم سر صحنه و اونارو از هم جدا کردم!
کارگردان : کات..!!
ا/ت : یونگی....!
یونگی : این چه کاریه؟! ( داد )
ا/ت : باور کن همش برای فیلمه!
یونگی : مهم نیست!
کارگردان : لطفا برید کنار!
یونگی : یا این صحنه کوفتی رو حذف میکنید یا کلن این فیلم رو حدف میکنم!
کارگردان: اما فیلم اینجوریه!
یونگی : خو به درک!
ا/ت : یونگی خواهش میکنم باهام بیا...
ا/ت دستم رو گرفت و باهم تا پشت صحنه رفتیم....
ا/ت : این چه کاری بود کردی؟
یونگی : نباید ببوسیش!
ا/ت : هوففف...به خدا واقعی نیست! من فقط ترو دوست دارم!
یونگی : اصن قهرم !
ا/ت : یااا...!
یونگی : باشه...فقط گوشه لبتو ببوسه!
ا/ت : باشه....
* چند ساعت بعد *
مایکل فقط گوشه لبم رو بوسید و شوگا هم صورتش رو گرفته بود اونور که نبینه!
بلاخره تموم شد و رفتم پیشش....بهم محل نداد!
ا/ت : یونگیییی!
یونگی : ( بی توجهی)
ا/ت : تموم شد دیگه!
یونگی : خوبه...
یونگی برگشت و نگام کرد...
ا/ت : دوست دارم...
یونگی : منم...!
پایان ♡◇
هعی اینم تکپارتی درخواستی یه کی!
فعلاااااا🗿
آهان لایک کن...کامنت نزاشتی نزاشتی فقط لایک کن!🗿🤝🏻
* ویو ا/ت *
( ا/ت اینجا بازیگره معروفه آمریکا هست و یونگی هم که خواننده/ایدل هست)
از خواب پاشدم....یونگی کنارم خوابیده بود...بعد از بیدار کردنش یه لباس و شلوار پوشیدم و موهامو شونه کردم....
یونگی : امروز روز فیلم برداریه؟
ا/ت : هوففف...آره...خیلی استرس دارم!
یونگی : هی....تو میتونی....من میشناسمت! تو عالی هستی!
ا/ت : ( لبخند ) ممنون....
خواستم برم که یهو یونگی دستم رو گرفت و لبش رو آروم گذاشت رو لبم...بعد چند دقیقه ازم جدا شد....
یونگی : حالا برو...!
ا/ت : باشه...خدافظ!
یونگی: بای!
رفتم بیرون و سوار ماشین شدم....داشت دیرم میشد....
ا/ت: خدای من...! الان دیرم میشه!
بلاخره بعد از نیم ساعت رسیدم!
کارگردان : کجا بودی؟
ا/ت : ببخشید....دیرم شد....تو....ترافیک بودم!
کارگردان: خیلی خب....برو پشته صحنه تا آمادت کنن...
ا/ت : چشم...
رفتم اتاق گریم و همزمان که داشتن میکاپم میکردنن اون برگه که دیالوگ ها بود رو میخوندم و تمرین میکردم....
میکاپ تموم شد و رفتم اتاق پرو لباس رو پوشیدم ( اسلاید دوم ) و موهامو درست کردن و رفتم رو صحنه....
مایکل : خیلی خوشگل شدی! ( مایکل اهل امریکاس)
ا/ت : ممنون....توام همینطور! خوشتیپ!
مایکل : ( خنده ) داری باهام لاس میزنی؟
ا/ت : تو اینجوری فکر کن...!
مایکل : واو....اوک!
کارگردان : خب....همه چیز امادست!
من رفتم سمت اونجایی که باید برم و دیالوگ هارو میگفتم....همشون رو حفظ بودم!
خب...من اینجا مثلا زن یک باند مافیام و مایکل شوهرمه!
* چند دقیقه بعد *
کارگردان : کارت عالی بود ا/ت...!
ا/ت : هوفف....ممنونم!
کارگردان : میتونید برید استراحت تا دیالوگ بعد!
همه بازیگر ها رفتین و منم نشستم رویه صندلی....راستش خیلی نگران صحنه کیس بودم!
خوبه حداقل یونگی نبود! اگر بود پارم میکرد...ولی اینا همش فیلمه و واقعی نیست...و....اون خیلی حساسه!
* ویو یونگی *
امروز کارم با کمپانی خیلی زود تموم شد...بعد از خوردن غذا خواستم برم پیش ا/ت چون دلم براش تنگ شده بود!
با ماشین یکی از اعضا ( هرکدوم خودتون میخواید ) رفتیم تا صحنه فیلم برداری!
رسیدیم و پیاده شدم...
دنبال ا/ت میگشتم....که دیدم نشسته رو صندلی و یه برگه دستشه...رفتم پشت سرش و صداش کردم...
یونگی : چاگیا!
ا/ت : یاخدا! ترسیدم!
یونگی : یااا...نترس!
ا/ت : کارت زود تموم شد؟
یونگی : آره....
* نیم ساعت بعد *
* ویو ا/ت *
چند باز دیالوگ هارو تمرین کردم و خیلی استرس داشتم...چون این صحنه، صحنه لب گرفتن از منو مایکله!
یونگی هم اونجا پشته صحنه بود و نگاه میکرد!
ا/ت : هوففف...میتونم! ( زیر لب)
چند تا دیالوگ بود گفتم و نوبت به صحنه کیس شد!
مایکل داشت نزدیک لبام میشد و یونگی خیلی تعجب کرده بود!!!
* ویو یونگی *
داشتم نگاه میکردم که یهو دیدم اون پسره میخواد ا/ت رو ببوسه! سریع پریدم سر صحنه و اونارو از هم جدا کردم!
کارگردان : کات..!!
ا/ت : یونگی....!
یونگی : این چه کاریه؟! ( داد )
ا/ت : باور کن همش برای فیلمه!
یونگی : مهم نیست!
کارگردان : لطفا برید کنار!
یونگی : یا این صحنه کوفتی رو حذف میکنید یا کلن این فیلم رو حدف میکنم!
کارگردان: اما فیلم اینجوریه!
یونگی : خو به درک!
ا/ت : یونگی خواهش میکنم باهام بیا...
ا/ت دستم رو گرفت و باهم تا پشت صحنه رفتیم....
ا/ت : این چه کاری بود کردی؟
یونگی : نباید ببوسیش!
ا/ت : هوففف...به خدا واقعی نیست! من فقط ترو دوست دارم!
یونگی : اصن قهرم !
ا/ت : یااا...!
یونگی : باشه...فقط گوشه لبتو ببوسه!
ا/ت : باشه....
* چند ساعت بعد *
مایکل فقط گوشه لبم رو بوسید و شوگا هم صورتش رو گرفته بود اونور که نبینه!
بلاخره تموم شد و رفتم پیشش....بهم محل نداد!
ا/ت : یونگیییی!
یونگی : ( بی توجهی)
ا/ت : تموم شد دیگه!
یونگی : خوبه...
یونگی برگشت و نگام کرد...
ا/ت : دوست دارم...
یونگی : منم...!
پایان ♡◇
هعی اینم تکپارتی درخواستی یه کی!
فعلاااااا🗿
آهان لایک کن...کامنت نزاشتی نزاشتی فقط لایک کن!🗿🤝🏻
۶۲.۱k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.