ارباب سرد
ارباب سرد
پارت نهم
میترسیدم اگه کاری کنم این بلا رو سرم بیارن و من و تو یه جنگل بزرگ دفع کنن که یهو در اتاق باز شد...
ویو جیمین..
ا.ت چند روز بود داشت دیونم میکرد یه حسی بهم میگفت دوسش دارم ولی این غیر ممکنه ولی واقعا خیلی کیوته یه بار خنداش و دیدم و وقتی هم اون موقع تو زیر زمین نشسته بود و گوش هاش و گرفته بود خیلی کیوت شده بود نتونستم تاقت بیارم رفتم تو اتاقش که بهش اعتراف کنم ولی داشت گریه میکرد وقتی فهمید اومدم تو اتاق بهم نگاه کرد خیلی ترسیده .
+ تو .... تورو خدا من و نکش هق هق
× مگه من دیوانم خدمت کار خودم و بکشم ( شوخ )
+ (خنده )
وقتی خندید رفتم پیشش نشستم و بغلش کردم.
+ ارباب حالتون خوبه ( تعجب )
× چرا باید حالم بده باشه مگه نمیتونم کسی که دوسش دارم و بغل کنم .
+ چییییییییییییییی( از تعجب شاخ دراورده )
× همون که شنوفتی ( شوخ )
+ منم دوست دارم
وقتی ا.ت این حرف و زد اول تعجب کردم و بعد لب.م و گذاشتم رو لبا.ش و بعد از ده مین ازش جدا شدم . رو تخت خوابوندمش و خودم هم کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم .
( فلش بک صبح)
ویو ا.ت ..
از خواب بیدار شدم جیمین پیشم نبود باورم نمیشد که اون من و دست داره ولی از حق نگذریم منم دوسش دارم رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم موهام و خشک کردم لباسم و پوشیدم و رفتم پایین دیدم جیمین داره با تلفن حرف میزنه وقتی تلفن قطع کرد گفت .
× ا.ت امروز ساعت هفت آماده باش باید بریم بیرون .
+ چشم .
× چرا این لباس و پوشیدی ؟
+ من همیشه برای کار این و میپوشم .
× از این به بعد تو خانم این خونه ای و دیگه نباید کار کنی شیر فهم شد ؟
+ بله.
رفتم بالا کمد و باز کردم ولی بجای لباس های خودم یه عالمه لباس های رنگارنگ بود یکی رو برداشتم و پوشیدم ( عکسش و میزارم ) و رفتم پایین تا صبحانه بخورم ...ادامه دارد ❤️
ببخشید دیر شد چند تا امتحان داشتم🙂🙂
پارت نهم
میترسیدم اگه کاری کنم این بلا رو سرم بیارن و من و تو یه جنگل بزرگ دفع کنن که یهو در اتاق باز شد...
ویو جیمین..
ا.ت چند روز بود داشت دیونم میکرد یه حسی بهم میگفت دوسش دارم ولی این غیر ممکنه ولی واقعا خیلی کیوته یه بار خنداش و دیدم و وقتی هم اون موقع تو زیر زمین نشسته بود و گوش هاش و گرفته بود خیلی کیوت شده بود نتونستم تاقت بیارم رفتم تو اتاقش که بهش اعتراف کنم ولی داشت گریه میکرد وقتی فهمید اومدم تو اتاق بهم نگاه کرد خیلی ترسیده .
+ تو .... تورو خدا من و نکش هق هق
× مگه من دیوانم خدمت کار خودم و بکشم ( شوخ )
+ (خنده )
وقتی خندید رفتم پیشش نشستم و بغلش کردم.
+ ارباب حالتون خوبه ( تعجب )
× چرا باید حالم بده باشه مگه نمیتونم کسی که دوسش دارم و بغل کنم .
+ چییییییییییییییی( از تعجب شاخ دراورده )
× همون که شنوفتی ( شوخ )
+ منم دوست دارم
وقتی ا.ت این حرف و زد اول تعجب کردم و بعد لب.م و گذاشتم رو لبا.ش و بعد از ده مین ازش جدا شدم . رو تخت خوابوندمش و خودم هم کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم .
( فلش بک صبح)
ویو ا.ت ..
از خواب بیدار شدم جیمین پیشم نبود باورم نمیشد که اون من و دست داره ولی از حق نگذریم منم دوسش دارم رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم موهام و خشک کردم لباسم و پوشیدم و رفتم پایین دیدم جیمین داره با تلفن حرف میزنه وقتی تلفن قطع کرد گفت .
× ا.ت امروز ساعت هفت آماده باش باید بریم بیرون .
+ چشم .
× چرا این لباس و پوشیدی ؟
+ من همیشه برای کار این و میپوشم .
× از این به بعد تو خانم این خونه ای و دیگه نباید کار کنی شیر فهم شد ؟
+ بله.
رفتم بالا کمد و باز کردم ولی بجای لباس های خودم یه عالمه لباس های رنگارنگ بود یکی رو برداشتم و پوشیدم ( عکسش و میزارم ) و رفتم پایین تا صبحانه بخورم ...ادامه دارد ❤️
ببخشید دیر شد چند تا امتحان داشتم🙂🙂
۱.۸k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.