مرا در نهانی ترین گوشه ی آغوشت پنهان کن

مرا در نهانی ترین گوشه ی آغوشت پنهان کن

آن سوی تاریکی ، بر پهنه ی زندگی

آن جا که هوا از رویای بهار شفاف تر است و

باران سرود آفتاب را تکرار می کند

راز چشمهایت ستاره ی بختم بود که درخشید

و مهتاب را در نگاهم زمزمه کرد

لبهایت خنده را که سال ها در گلو گم شده بود را

در چهار سوی زمان دوباره فریاد کشید

و آمدنت کویر دستانم را شکوفه باران کرد

پنهان کن مرا

در آغوشی که نامش دوست داشتن است ...
دیدگاه ها (۳)

تقدیم به تمامی دوستای آتیش پاره ی احسان علیخانی...

روزهای بارانیهرگز به دستش ساعت نمی‌بستروزی از او پرسیدمپس چگ...

آرزویمبا ” تو ” بودن است!اما...نه به بهای پا گذاشتن روی آرزو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط