روزهای بارانی

روزهای بارانی
هرگز به دستش ساعت نمی‌بست
روزی از او پرسیدم
پس چگونه است سر ساعت به وعده میایی ؟
گفت :
ساعت را از خورشید می‌پرسم
پرسیدم :
روزهای بارانی چه‌طور ؟
گفت:
روزهای بارانی
همه ساعت‌ها ساعت عشق است
راست می‌گفت
یادم آمد که روزهای بارانی
او همیشه خیس بود
دیدگاه ها (۱۶)

مرا در نهانی ترین گوشه ی آغوشت پنهان کنآن سوی تاریکی ، بر په...

تقدیم به تمامی دوستای آتیش پاره ی احسان علیخانی...

آرزویمبا ” تو ” بودن است!اما...نه به بهای پا گذاشتن روی آرزو...

دلت گرفتـه ؟- آره .دل همه می گیره ؛ دل داشته باشی می گیره دی...

رمان فیک پارت 4رم یا 5؟ حالا میگیریم 4نزدیک صورتم شدو گفتج:ا...

هـ؋ـت وارث🍷Part25بود .."ویو چند ساعت بعد "<خورشید غروب کرد و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط