بوسه ی پنهانی ات را هم گرفتی پس برو

بوسه ی پنهانی ات را هم گرفتی، پس برو
آخرین قربانی ات را هم گرفتی، پس برو

من زلیخا بودم و بازیچه ی یعقوب ها
یوسف زندانی ات را هم گرفتی، پس برو

میزبان درد دل هایت دل من بود... من!
شب به شب مهمانی ات را هم گرفتی، پس برو

این دل پا خورده را دیگر نمی خواهم، ببر!
قالی کرمانی ات را هم گرفتی، پس برو

اشک من از شانه تا پای تو را پوشانده بود؛
جامه ی بارانی ات را هم گرفتی، پس برو

خوب بازی دادی این بازیگر بیچاره را!
صحنه ی پایانی ات را هم گرفتی، پس برو..
دیدگاه ها (۵)

دل من تنگ شده..تنگ شده میفهمی؟؟همدمم یـک دلِ پـر درد شده..م...

دختر و پسر که روزی همدیگر را باتمام وجود دوست داشتن ، بعد از...

ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺩﻟﻢ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻮ ﺑﻪ ﻣﻮﯼ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻣﯿﮑ...

ساعتِ عمر مــن افتاد و دگر کـــار نکرد هیچ کس یادی از این سا...

بمان در سینه ام ز آنجا که هم جانی و جانانینفس میگیرم از بویت...

شده ام در قفس خاطره ها زندانیدردم این است که هم دردی و هم در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط