p

(p2)
_________
ا.ت ویو:
پدر صگ این آلارم...ایششش...وایسا ساعت چنده...یا حضرت نامجون...ساعت ۷:۳۰...شتتت(محضه اطلاعتون خارج ساعت ۸ مدرسه باز میشه)واییییییییییی هیچ گوهی نخوردم ...مامان پس چرا بیدارم نکردی...پوففف....
زنگ زدم به رونا...
ا.ت:الو رونا...بیدارشو مدرسه دیر میشه هااا
رونا:شتتتت...باشه فقط من که خونمو از مدرسه یکم دوره ...تو برو منم میام..
ا.ت:باشعععع(خونه ا.ت ۲ خیابون تا مدرسه راه) بلند شدم رفتم صبحانه بخورم ...پس مامان بابا کجان ...گوشیمو چک کردم دیدم پیام داره از طرفه مامانه...
متن پیام:
دختر مامان وسایله صبحانه توی یخچال...منو بابات برای کارای اداری مغازه رفتیم(بابای ا.ت مغازه شیرینی فروشی داره که درآمدش خوبه) بوسان ...نخواستم بیداره کنم...تا ی هفته دیگه بر میگردیم...مراقبه خودت باشه...😘)
مامان من ...ولش ..اخخخ نمیدونید من نمیتونم بدون شما زندگی کنم ..حالا کی غذا درست کنه ...میرم توی راه ی چیزی میخورم...
آماده شدم پیاده رفتم مدرسه...ساعت ۸:۱۰دقیقه رسیدم....پوففف ..پس رونا کو...
رونا:دالیییییی
ا.ت :مرگگگگگ...بریم کلاسمون رو بپرسیم...
رونا:فرمت گشنگه(اسلاید ۲)
ا.ت:ممم...ماله توهم گشنگه(اسلاید ۳)
ا.ت ویو:
رفتیم از مدیر پرسیدیم که کلاسمون کجاست...متاسفانه منو رونا توی کلاس نبودیم...
ا.ت:باشه برو کلاست
رونا:ی طبق باهم فرق داریم..
ا.ت آره..برو که الان معلما میان...
رونا:باشه
پوففففف رفتم توکلاس ....شتتتت چه خبره اینجا...
______________________🖤⛓️
بیبی ها گرامی....لایک و فالو یادتون نره...
بازم میگم اگه برای پیچ مشکلی پیش بیاد بهتون خبر میدم...
#فیک #فیکشن#وانشات#فیک_تهیونگ
دیدگاه ها (۱)

(p1)"جدای ناپذير"□○□○□○□○□ا.ت ویو: سلام من ا.تم ۱۶سالمه........

(p2)................_ا.تتتتت...چرا باباش قهر کردی...هاااا+گف...

(p1)________های من مین ا.تم ۱۸سالمه و ساله آخر دبیرستانم ......

فیک...ترجمه:معلمه زبانه من کاپل ها :مین ا.ت،کیم تهیونگ.پارک ...

پارت ۷۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت 8 جونگکوک:وایسا ا/ت: بله جونگکوک: هیچی برو ا/ت: وا چشه ...

پارت ۳ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط