آشفته تر از موی تو دنیای تباهم

آشفته تر از موی تو دنیای تباهم
عمریست تو را از همه سو چشم به راهم

پاییز شد و فصل زبان ریزی شاعر
لالم که تو را می نگرد چشم سیاهم

در قدرت من نیست بگویم که تو را دوس...
ای وای همین است همین است گناهم

از دوری تو جان به لبم آمده جانا
روزم شده شام و شب من هست پگاهم

گاهی به خیال من بیچاره سفر کن
من تشنه این مرحمت گاه به گاهم

من زخمی و دربند و گرفتار تو هستم
ای کاش بخوانی تو همین را ز نگاهم|

#عبدالرحیم_عبدالکریمی
دیدگاه ها (۱)

تو محل بهش می گفتیم چوپان دروغگو...چوپان نبود ولی تا دلتون ب...

«دوست‌دارِ دست‌ها، لب‌ها، موها، شانه‌ها و صدای تو...شب‌به‌خی...

و حالا تو غریبه ای هستی ,که همه ی رازهامو میدونه ...

اما عزیز من ...برایت آرزو می‌کنم که هر وقت غمگین شدی ،شانه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط