شانه هایم به لرزه افتاده است

شانه هایم به لرزه افتاده است...
قدم هایم سنگینو آهسته شده اند...
از حق نگذریم چادرم هم کمی بر روی سرم سنگینی میکرد!
کشیدن بار مسئولیت توان زیادی میخواهد!

/حجاب خون بهای شهدا/
دیدگاه ها (۱)

سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند !...و ...

و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند...

..رسم زمانه این است ...جدایی ، راز عشاق است ...و عشاق ، به د...

هوالشهید...وقتی بر خاکی که روی آن افتاده بودی قدم میزدم؛با ت...

کاش هنوز نه سالم بود . سرم روی زانوی مادربزرگ بود که داشت بر...

فیکشن بی تی اس چشم های بسته

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط