وانشات "عاشق بودن جرم نیست"
وانشات "عاشق بودن جرم نیست"
pt: 3
تهیونگ: بیبی تو نمی تونی هیچ جایی بری
ا.ت: من ا.ت باشم یه راه فرار پیدا میکنیم
تهیونگ: بیبی من پس اسمت ا.ت هست
ا.ت: حتی اسم من رو هم نمیدونی* ( ‾́ ◡ ‾́ )
موهامو سشوار کردم که تهیونگ صدام کرد
تهیونگ: بیبی من بیا بریم شام بخوریم
ا.ت: گرسنم نیست، بیشور*زیر لب
تهیونگ: نمی خوای ک دوباره به فاکت بدم
ا.ت: نه نمی خوام*حالت کیوت
تهیونگ: خودت و کیوت نکن بیبی می خورمت
ا.ت: زبون دراز*زیر لب
تهیونگ: چی گفتی
ا.ت: ب ت چ
تهیونگ: وایسا الان ب فاکت میدم صبر کن
ا.ت: ن.. نه تروخدا ببخشید گوه خوردم اصن
تهیونگ: نوش جونت
ا.ت*عصبانیت
تهیونگ: بیبی وقتی عصبانی میشتی کیوت تر میشی می خوام بخورمت
(نویسنده: جونننن.)
ا.ت: برو گمشو بیشور
دستمو گرفت و منو برد پایین
تهیونگ: بیبی کنار خودم بشین
ا.ت: نخیر
تهیونگ: یکاری میکنم دیگه نتونی راه بری
ا.ت: نمی تونی
تهیونگ: میتونم
رفتم نشستم کنارش
ا.ت: کثافت*زیر لب
*ویو ا.ت*
با بی حوصلگی غذام رو خوردم
محو چشاش شدم خیلی خوشکل بود
ا.ت بهش فکر نکن
ولی نمیتونم چشاش واقعا خوشکله
تهیونگ: بیبی دوسم داری
ا.ت: ن.. نه چطور، اها دوباره بلند فکر کردم
تهیونگ: اره*خنده
وااای چ خوشکل میشه وقتی میخنده
نویسنده: هوی تهیونگ مال منه درست حرف بزن
ا.ت: نویسنده جون خودت داری مینویسی
نویسنده: راست میگی ها، بابا بریم سر داستان
ا.ت: باهات موافقم
ا.ت: چرا میخندی بیشور
تهیونگ: درست حرف بزن
گوشیش زنگ خورد
تهیونگ: الو خوبی جیمین
جیمین: اره خوبم ت خوبی
تهیونگ: اره
جیمین: تهیونگ فردا شب پارتی داریم میای
تهیونگ: چرا میام خونه توعه یا کوک
جیمین: خونه من
تهیونگ: باشه میام فعلا خدافز
جیمین: خدافز
در خماری بمانید🤣🤦♀️
جرررررررر
pt: 3
تهیونگ: بیبی تو نمی تونی هیچ جایی بری
ا.ت: من ا.ت باشم یه راه فرار پیدا میکنیم
تهیونگ: بیبی من پس اسمت ا.ت هست
ا.ت: حتی اسم من رو هم نمیدونی* ( ‾́ ◡ ‾́ )
موهامو سشوار کردم که تهیونگ صدام کرد
تهیونگ: بیبی من بیا بریم شام بخوریم
ا.ت: گرسنم نیست، بیشور*زیر لب
تهیونگ: نمی خوای ک دوباره به فاکت بدم
ا.ت: نه نمی خوام*حالت کیوت
تهیونگ: خودت و کیوت نکن بیبی می خورمت
ا.ت: زبون دراز*زیر لب
تهیونگ: چی گفتی
ا.ت: ب ت چ
تهیونگ: وایسا الان ب فاکت میدم صبر کن
ا.ت: ن.. نه تروخدا ببخشید گوه خوردم اصن
تهیونگ: نوش جونت
ا.ت*عصبانیت
تهیونگ: بیبی وقتی عصبانی میشتی کیوت تر میشی می خوام بخورمت
(نویسنده: جونننن.)
ا.ت: برو گمشو بیشور
دستمو گرفت و منو برد پایین
تهیونگ: بیبی کنار خودم بشین
ا.ت: نخیر
تهیونگ: یکاری میکنم دیگه نتونی راه بری
ا.ت: نمی تونی
تهیونگ: میتونم
رفتم نشستم کنارش
ا.ت: کثافت*زیر لب
*ویو ا.ت*
با بی حوصلگی غذام رو خوردم
محو چشاش شدم خیلی خوشکل بود
ا.ت بهش فکر نکن
ولی نمیتونم چشاش واقعا خوشکله
تهیونگ: بیبی دوسم داری
ا.ت: ن.. نه چطور، اها دوباره بلند فکر کردم
تهیونگ: اره*خنده
وااای چ خوشکل میشه وقتی میخنده
نویسنده: هوی تهیونگ مال منه درست حرف بزن
ا.ت: نویسنده جون خودت داری مینویسی
نویسنده: راست میگی ها، بابا بریم سر داستان
ا.ت: باهات موافقم
ا.ت: چرا میخندی بیشور
تهیونگ: درست حرف بزن
گوشیش زنگ خورد
تهیونگ: الو خوبی جیمین
جیمین: اره خوبم ت خوبی
تهیونگ: اره
جیمین: تهیونگ فردا شب پارتی داریم میای
تهیونگ: چرا میام خونه توعه یا کوک
جیمین: خونه من
تهیونگ: باشه میام فعلا خدافز
جیمین: خدافز
در خماری بمانید🤣🤦♀️
جرررررررر
۴۱.۵k
۲۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.