تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا

تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتن‌داری مرا

سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی
چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا

ساقی عشق بتم در جام امید وصال
می گران دادست کارد آن سبکساری مرا

زان بتر کز عشق هستم مست با خصمان او
می‌بباید بردن او مستی به هشیاری مرا

زارم اندر کار او وز کار او هر ساعتی
کرد باید پیش خلق انکار و بیزاری مرا

این شگفتی بین و این مشکل که اندر عاشقی
برد باید علت لنگی و رهواری مرا


انوری
دیدگاه ها (۷)

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود رابه یک پرواز بی هنگا...

از خدا پرسیدم چی دوست داری؟ گفت: سخاوت \ دیوانه گفت: حماقت \...

یا بپوش آن روی زیبا در نقابیا دگر بیرون مرو چون آفتاببند کن ...

ای سفر کرده، دلم بی‌تو بفرسود،بیاغمت از خاک درت بیشترم سود، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط