قسمت دوم

قسمت دوم ....

دنیا رو ببین،بچه بودیم بارون از آسمون میومد
حالا بارون از چشمهامون میاد
بچه که بودیم همه چشمهای خیسمون رو میدیدند
بزرگ شدیم،هیچکس نمیبینه
بچه که بودیم تو جمع،گریه میکردیم
بزرگ شدیم،تو خلوت......
بچه که بودیم همه رو به اندازه ده تا دوست داشتی بزرگ شدیم،بعضی ها رو اصلا دوست نداریم،
بعضی ها رو کم،
بعضی ها رو بی نهایت
بچه که بودیم قضاوت نمیکردیم، همه یکسان بودند
بزرگ شدیم ،قضاوتهای درست و غلط
باعث شد که اندازه دوست داشتنمون فرق کرده

کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی ده تا دوست داشتیم
و این داستان ادامه دارد.......


. پایان قسمت دوم
دیدگاه ها (۵)

‌ ای که از کوچه معشوقه ما میگذری...نامه ای دارم من...که بدست...

قسمت آخر......بچه که بودیم، اگه با کسی دعوا میکردیم یه...

قسمت اول ......شاید ما به سرعت از بچگی هامون دور شدیم......ک...

آنکه بد گوهر دریای حیا زینب بوددر حیا نایبة خیر نساء زینب بو...

the end of time after him part 53

خیلی زود یاد گرفتم که عضو یه اقلیتم. مخصوصا که #مدرسه سفیدپو...

خیلی زود یاد گرفتم که عضو یه اقلیتم. مخصوصا که مدرسه سفیدپوس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط