قسمت اول

قسمت اول ......
شاید ما به سرعت از بچگی هامون دور شدیم......

کوچک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم،
حالا که بزرگیم چه دلهای کوچکی.....
کاش دلامون به بزرگی بچگی بود،
کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم،
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود.....
کاش قلبها در چهره بود،
حالا اگه فریاد هم بزنیم کسی نمیفهمه،
و ما به همین سکوت دل خوش کردیم .
اما یه سکوت پر،
بهتره از یک فریاد تو خالی
سکوتی رو که یک نفر بفهمه،
بهتره از هزار فریادیه که هیچکس نفهمه،
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست،
ناگفته هایی که گفتنش یک درده و
نگفتنش هزاران درد داره.....

پایان قسمت اول
دیدگاه ها (۲)

قسمت دوم ....دنیا رو ببین،بچه بودیم بارون از آسمون میومد ...

‌ ای که از کوچه معشوقه ما میگذری...نامه ای دارم من...که بدست...

آنکه بد گوهر دریای حیا زینب بوددر حیا نایبة خیر نساء زینب بو...

یابن الحسن!من سرم گرم گناه هست، سرم داد بزنسینه ات سخت به تن...

The Royal Veil _صبح آرامنور ملایم صبح از لای پرده‌های نیمه‌ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط